پارت ۳۵ : لباشو چسباند رو گردنم . ولم نمی کرد . یک غلتی خ
پارت ۳۵ : لباشو چسباند رو گردنم . ولم نمی کرد . یک غلتی خوردم. روبه روش بودم . دستاش و دور کمرم حلقه کرد و من و روی خودش انداخت . اوففف کتفم خیلی درد داشت دست راستمو روی شانه ام گذاشتم . سریع از رو تخت بلند شد و بغلم کرد دستم و از روی شانه ام برداشتم . سرشو گذاشت رو شانه چپم و با دست هاش شانه چپم و فشار میداد . خیلی درد داشت . منو رو تخت انداخت و خودشو رو من انداخت گفتم :اووو چرا اینقدر فشار میدی . جوابی نداد . خودشو رو تخت انداخت . بلند شدم و نگاش کردم . خواب بود و دستاشم رو تخت ولو بود سرم و روی بازوی چپش گذاشتم . دستش و جمع کرد و دوباره بغلم کرد . یواش یواش خوابم برد . فردا بیدار شدم. رفتم موهام و باز کردم . داشتم با جیمین صبحانه میخوردم دست چپم و روی گردنم گذاشته بودم یک نگاهی کرد و گفت : خوبی ........ گردنت درد داره من : آره .. این درد ماله بد خوابیدن خودمه . یک لبخند دیوانه کننده زد خندیدم و بعد چند ثانیه گفتم : چیه ؟؟؟؟؟ . از رو صندلی بلند شد. دستاش و تو موهام کرد و گفت : موهات حالت گرفته .... باحاله . بعد رفت نشست رو مبل . داشتم نگاش میکردم که خوابم برد . بیدار شدم دور و برم و نگا کردم جیمین نبود صدای زنگ در اومد رفتم درو باز کردم . جون ... جونگ کوک بود خشکم زده بود . یک لحضه به خودم اومدم و گفتم : بیا تو بیرون سرده جونگ کوک : نه....... اومدم ببینم حالت خوبه یانه. واقعاً حوصله نداشتم برای همین با دست راستم مچ چپش و گرفتم و آوردمش تو خونه و درو محکم بستم قفل هم کردم گفت : چرا درو قفل کردی من : میخوام پیش خودم باشی .
۱۳۲.۷k
۰۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.