پارت ۳۶ : خیلی آروم گفت : ت تو میخوای که پیشت باشم من : آ
پارت ۳۶ : خیلی آروم گفت : ت تو میخوای که پیشت باشم من : آره میخوام پیشم باشی جونگ کوک : آخه چرا من نمیفهمم تو چطوری قبول میکنی پیش من باشی ها . یک لبخند کجی زدم و گفتم : همون طوری که تو بوسم کردی . سرشو پایین انداخت . بعد چند ثانیه گفتم : میتونم بگم چرا زدی تو گوشم . عصبی شد . دستش و محکم به دیوار کوبوند و گفت : هِیف که باید ازت مواظبت کنم . قفل رو باز کرد و از خونه رفت بیرون . خشکم زده بود . رفتم رو مبل نشستم . سرم درد داشت میخواست منفجر بشه سریع رفتم تو اتاق یک لباس بافتنی سفید با یک شلوار سیاه پوشیدم و کیفم و برداشتم و رفتم بیرون . رسیدم دم خونشون زنگ درو زدم جین اومد درو باز کرد گفت : سلام حالت خوبه ؟ من : آره بهترم ببینم جونگ کوک نیومد اینجا جین : نه نیومد چطور من : من باهاش کار دارم جین : نه نیست ولی اومد بهت خبر میدم من : مرسی پس من برم . داشتم از یک راه دیگه به خونم میرفتم . تو کوچه وی رو دیدم . رفتم پیشش . اینقدر که نگران جونگ کوک بودم مچ دست راستمو فشار میدادم . وی فقط دستم و نگا میکرد و بعد چند ثانیه مچ دست چپم و گرفت و نزدیک صورتش برد . میخواستم دستم و از تو دستش در بیارم که دو تا مچ دستام و گرفت و منو کوبوند تو دیوار و خودشو بهم چسبوند . تو چشمام نگا میکرد و هیچی نمی گفت . بعد چند دقیقه دستام و ول کرد ولی هنوز دستش رو دیوار بود . بهم گفت : نکن این کارو این طوری خون از دست میدی من : خب چیکار کنم نگا کن دوباره دستام سرد و میلرزن دارم میمیرم م........وسط حرفم لباشو گذاشت رو لبم بی حرکت بودم .
۳۹.۷k
۱۳ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.