پارت ۳۷ : سرشو یکم عقب برد ولی هنوز خیلی نزدیکم بود. سرشو
پارت ۳۷ : سرشو یکم عقب برد ولی هنوز خیلی نزدیکم بود. سرشو پایین انداخت و بعد چند ثانیه سرشو بالا آورد و تو چشمام زل زده بود . دو تا دستاش رو پایین آورد و رفت عقب . بدون اینکه حرفی بزنم رفتم . ساقه ی دست راستمو گرفت بهم گفت : من این کارو نکردم که بری من این کارو کردم که پیشم باشی . رو به روش ایستادم . یک لبخند زد و دستم و ول کرد و بالا رو نگا کرد . بعد چند دقیقه نگام کرد و گفت : برو . من : چی ؟؟؟ وی : هر وقت خبری از جونگ کوک شد بهت میگم . من : باشه من رفتم . نزدیکم اومد بغلم کرد . در گوشم گفت : دیگه دستت رو فشار نده . ازم جدا شد و رفت منم رفتم . تو خیابون ها میچرخیدم . بارون اومد خیلی شدید بود . نگا به مردم میکردم که چتر باز کردن یا دارند میرن خونه ساعت تقریباً شش بود . خیس شده بودم . داشتم از خیابون رد میشدم که یک ماشین سیاه جلوم پیچید . پنچرش رو پایین داد جونگ کوک بود . بهم گفت : بیا بشین تا سرما نخوردی . چند دقیقه خیلی ملایم ولی جدی نگاش میکردم گفت : بهت میگم بشین . در ماشینو باز کردم و سوار ماشین شدم . راه افتاد . اصلاً حرف نزدیم سکوت بدی تو ماشین بود . رسید دم خونه . گفت : اگه دوست داری میتونی بیای خونمون من : نه ممنون جونگ کوک : هنوز ناراحتی که اون حرفو زدم من : نه ولی فکرم درگیره اینه که چرا زدی تو گوشم . لبخندی زد و گفت : فکرتو خسته نکن من : خب بهم بگو جونگ کوک : خب ...... آخه ....... آخ الان ...... نمی نمیتونم ب بگم من : تو میتونی بگی جونگ کوک : خب تو اولین دختری بودی که تو زندگیم نقش داشتی . وقتی جیهوپ زنگ زد بهم گفت حالت بده اینقدر نگران بودم که یک چیزیت بشه وقتی که به هوش اومدی خیالم راحت شد ولی داشتی خودتو میکشتی . من پسرم نمیتونم دختری که برام عزیزه همین طوری آسیب ببینه
۵۱.۷k
۱۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.