پارت ۸۶ ☆
پارت ۸۶ ☆
پریا :واییی اینا کجا غیبشون زد تازه اینجا بودن
لیندا :راست میگی
مهیا :ولکنین حالا بیاید میز و جم کنیم بری جلو تی وی تا پیداشون شه
همه باهم باشه ایی گفتیم و نشستیم رو مبل که .......
از زبون #پرهام
واییی خدایا این چی بود خوردم از زهرمارم بدتر بود
دخترا حواسشون پرت بود که به بچه ها گفتم جیم بزنیم طبقه بالا که متوجه رفتن ما نشدن
رسیدیم تو اتاق ماهان
ماهان :ایییی معدم دردم گرفت اینم شد سرکاری اخه
پارسا :واییی پرهام همش زیر سر این بیتا خانوم شماست این بلا رو سرمون آورد
پیام :نه بابا بیتا کاره ایی نبود پریا داشت نقشه میکشید حواسم بود
پرهام :به هرحال همشون هم دست شدن
خب بچه بریم سر نقشه همیشگی
پیام :نه جون داداش سکته میکنن گناه دارن ولشون کن
ماهان :کدوم نقشه
پارسا :نکنه
پرهام :نه بابا بیخیال ماسک و قطع کردن برق میشیم زهره ترک میشن همون کار همیشگی الان جلو تلوزیونن بهترین تلافی آبه
پیام و پارسا :ایول بابا مغز متفکر
همه باهم زدیم زیر خنده
ماهان :هیس صدامونو میشنون بیاید اینم از تفنگا
پیام :اخه با تفنگ آب پاش میفهمن خو بیخیال
پرهام و پارسا :دیوونه ها پارچ آب کارمونو را میندازه
ماهان :باشه بابا گرو کر را انداختن برامون
پیام :قصد رفتن ندارید احیانن !؟
پرهام :یالا پاشید آب پر کنید بریم
هممون پارچ آب دستمون بود و آروم و بی سرو صدا رفتیم پایین
پیام :اوه اونا رو گه محو فیلم شدن
پارسا و ماهان :هیس صدا تو نشنون
پرهام:بریم
یهو رفتیم و روشون آب ریختیم که صدا جیغاشون بلند شد بیتا ساکت بود و زیر لب فقط غر میزد که یهو پیش گوشم جیغ زد :پرهامممممممممممممممم میکشمت
حالا من بدو بیتا بدو
ما پسرا بدو دخترا دنبالمون که آخر من و ماهان لب پله سر خوردیم سرمون محکم خورد به زمین و پیام و پارسا هم خوردن به در
لیندا:حقتونه دفعه آخرتون باشه واسه ۴ تا خانم محترم نقشه میچینید
بینا :با این گند کاری که کردند من مجبورم برگردم خونه بهتره زودتر برم که داره نصف شب میشه
پریا :کجا مشکلت لباسه دارم چون میدونم از دس اینا خیس میشیم با آب با خودمون آوردیم
بیتا :نه میرم خونه دیگه
یهو دخترا گفتن : نع نمیشه جرعت رو انتخاب کردی
بیتا :از دس شماها
با دخترا رفتیم طبقه بالا پسرا موندن جلو تلوزیون پریا لباس بهم داد که عوض کردم و اونا هم آماده شدن که برن بیلیارد دیدم پسرا هم لباساشونو عوض کردن
اونا نشستن بیلیارد بازی کردن و من چون بلد نبودم تصمیم گرفتم تماشاچی باشم و به بازیشون نگاه کنم
چشامو بستم که ..........
چطوره ؟همه کامنت
به خط خودم
پریا :واییی اینا کجا غیبشون زد تازه اینجا بودن
لیندا :راست میگی
مهیا :ولکنین حالا بیاید میز و جم کنیم بری جلو تی وی تا پیداشون شه
همه باهم باشه ایی گفتیم و نشستیم رو مبل که .......
از زبون #پرهام
واییی خدایا این چی بود خوردم از زهرمارم بدتر بود
دخترا حواسشون پرت بود که به بچه ها گفتم جیم بزنیم طبقه بالا که متوجه رفتن ما نشدن
رسیدیم تو اتاق ماهان
ماهان :ایییی معدم دردم گرفت اینم شد سرکاری اخه
پارسا :واییی پرهام همش زیر سر این بیتا خانوم شماست این بلا رو سرمون آورد
پیام :نه بابا بیتا کاره ایی نبود پریا داشت نقشه میکشید حواسم بود
پرهام :به هرحال همشون هم دست شدن
خب بچه بریم سر نقشه همیشگی
پیام :نه جون داداش سکته میکنن گناه دارن ولشون کن
ماهان :کدوم نقشه
پارسا :نکنه
پرهام :نه بابا بیخیال ماسک و قطع کردن برق میشیم زهره ترک میشن همون کار همیشگی الان جلو تلوزیونن بهترین تلافی آبه
پیام و پارسا :ایول بابا مغز متفکر
همه باهم زدیم زیر خنده
ماهان :هیس صدامونو میشنون بیاید اینم از تفنگا
پیام :اخه با تفنگ آب پاش میفهمن خو بیخیال
پرهام و پارسا :دیوونه ها پارچ آب کارمونو را میندازه
ماهان :باشه بابا گرو کر را انداختن برامون
پیام :قصد رفتن ندارید احیانن !؟
پرهام :یالا پاشید آب پر کنید بریم
هممون پارچ آب دستمون بود و آروم و بی سرو صدا رفتیم پایین
پیام :اوه اونا رو گه محو فیلم شدن
پارسا و ماهان :هیس صدا تو نشنون
پرهام:بریم
یهو رفتیم و روشون آب ریختیم که صدا جیغاشون بلند شد بیتا ساکت بود و زیر لب فقط غر میزد که یهو پیش گوشم جیغ زد :پرهامممممممممممممممم میکشمت
حالا من بدو بیتا بدو
ما پسرا بدو دخترا دنبالمون که آخر من و ماهان لب پله سر خوردیم سرمون محکم خورد به زمین و پیام و پارسا هم خوردن به در
لیندا:حقتونه دفعه آخرتون باشه واسه ۴ تا خانم محترم نقشه میچینید
بینا :با این گند کاری که کردند من مجبورم برگردم خونه بهتره زودتر برم که داره نصف شب میشه
پریا :کجا مشکلت لباسه دارم چون میدونم از دس اینا خیس میشیم با آب با خودمون آوردیم
بیتا :نه میرم خونه دیگه
یهو دخترا گفتن : نع نمیشه جرعت رو انتخاب کردی
بیتا :از دس شماها
با دخترا رفتیم طبقه بالا پسرا موندن جلو تلوزیون پریا لباس بهم داد که عوض کردم و اونا هم آماده شدن که برن بیلیارد دیدم پسرا هم لباساشونو عوض کردن
اونا نشستن بیلیارد بازی کردن و من چون بلد نبودم تصمیم گرفتم تماشاچی باشم و به بازیشون نگاه کنم
چشامو بستم که ..........
چطوره ؟همه کامنت
به خط خودم
۲.۸k
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.