پارت 85☆
پارت 85☆
من وپریا شاممونو تموم کردیم که یهو
پریا :هی بیتا
-جونم
پریا حاضری یکم آتیش بسوزونیم 😈
خندم گرفت و گفتم :بستگی داره چی باشه 😂 😉
پریا :خب لیندا و مهیا درجریانن بیا من و تو به یه بهونه ایی برم آشپز خونه بعد میگم چیکار کنیم
-باوشه حالا بهونت چیه
پریا :صبر کن الان میگم آهان گرفتم
-چیو گرفتی
پریا :کاریت نباشه
پرهام :اهم اهم خانما چه نقشه ایی کشیدید ها ؟
پیام و پارسا :راست میگه چقدر پچ پچ میکنید
مهیا :اوووو شما حرف نزنید گرو کر را. انداختید
ماهان :منم کنجکاو شدم بدونم ته حرفتون چیه ؟
لیندا :واییی خدایا پریا با بیتا کار داشت شما نباید فضولی کنید عه بسه مگرنه حالتونو میگیرما
با گفتن این پیام و پارسا ساکت شدن ولی ماهان و پرهام بازم پرسیدن که میخوایم چیکار کنیم
-والا من و پریا خواستیم بهتون یه لطفی کرده باشیم یه شربت خنک بیاریم ولی مث اینکه بهتون نیومده آدم بهتون لطف کنه
پریا هنگ نگام کرد و یه چشمک ریز زدم و من و پریا و مهیا و لیندا رفتیم تو آشپز خونه
پریا :اییییییییی دخی چه پایه ایی تو دهنشونو بستی
مهیا :ایول بابا مث خودمونی 😉
لیندا :اهل تعریف نیستم ولی ایول داریا
-بسه بسه تعریفاتونو بزارید برا بعد پریا
پریا :جانم
-شربت دارید با صابون مایع و نمک و شربت استامینوفن
داشتم میگفتم که پریا همه چی آورد و گفت :بیا ریکا و شامپو هم اضاف کن
مهیا و لیندا :نکشینشون
پریا :میکشنمون نمیمیرن
-بسه بیاید آماده
همه با هم گفتن :ایییییی ما موندیم چی بگیم چطوری اینقدر سریع درست کردی
-ببینید لیوانای شما ایناس و لیوانای بچه ها اوناهاشون
پریا با سینی شربت برد برا پسرا ماهم پشت سر لیندا رفتیم نشستیم خب همه لیواناشونو درست ورداشته بودن که
پیام گفت:خب از همین الان اشهد خودمو میخونم
-چرا مگه چیکار کردیم یه شربت دیگه
شربتمو خوردم
،-حالا شماهم سر بکشید ببینم
پریا :سوسول بازی رو بزارید کنار بخورید بریم بیلیارد
دیدم پسرا همه یه ضرب شربتو خوردن که صدا پرهام و پیام بلند شد :ایییی دخترا چی داخلش ریختین داریم واستون
من و دخترا خندیدیم که قیافه پسرا رفته بود تو هم اخم کرده بودن
لیندا :نگا نگا ما ۴ تا جوجه اردک زشت داشتیم و خبر نداشتیم
همه زدیم زیر خنده که پرهام :گفت حالا به ما میخندید نه داریم براتون
داشتیم میخندیدیم که یهو غیبشون زد
چطوره ؟همه کامنت
به خط خودم
من وپریا شاممونو تموم کردیم که یهو
پریا :هی بیتا
-جونم
پریا حاضری یکم آتیش بسوزونیم 😈
خندم گرفت و گفتم :بستگی داره چی باشه 😂 😉
پریا :خب لیندا و مهیا درجریانن بیا من و تو به یه بهونه ایی برم آشپز خونه بعد میگم چیکار کنیم
-باوشه حالا بهونت چیه
پریا :صبر کن الان میگم آهان گرفتم
-چیو گرفتی
پریا :کاریت نباشه
پرهام :اهم اهم خانما چه نقشه ایی کشیدید ها ؟
پیام و پارسا :راست میگه چقدر پچ پچ میکنید
مهیا :اوووو شما حرف نزنید گرو کر را. انداختید
ماهان :منم کنجکاو شدم بدونم ته حرفتون چیه ؟
لیندا :واییی خدایا پریا با بیتا کار داشت شما نباید فضولی کنید عه بسه مگرنه حالتونو میگیرما
با گفتن این پیام و پارسا ساکت شدن ولی ماهان و پرهام بازم پرسیدن که میخوایم چیکار کنیم
-والا من و پریا خواستیم بهتون یه لطفی کرده باشیم یه شربت خنک بیاریم ولی مث اینکه بهتون نیومده آدم بهتون لطف کنه
پریا هنگ نگام کرد و یه چشمک ریز زدم و من و پریا و مهیا و لیندا رفتیم تو آشپز خونه
پریا :اییییییییی دخی چه پایه ایی تو دهنشونو بستی
مهیا :ایول بابا مث خودمونی 😉
لیندا :اهل تعریف نیستم ولی ایول داریا
-بسه بسه تعریفاتونو بزارید برا بعد پریا
پریا :جانم
-شربت دارید با صابون مایع و نمک و شربت استامینوفن
داشتم میگفتم که پریا همه چی آورد و گفت :بیا ریکا و شامپو هم اضاف کن
مهیا و لیندا :نکشینشون
پریا :میکشنمون نمیمیرن
-بسه بیاید آماده
همه با هم گفتن :ایییییی ما موندیم چی بگیم چطوری اینقدر سریع درست کردی
-ببینید لیوانای شما ایناس و لیوانای بچه ها اوناهاشون
پریا با سینی شربت برد برا پسرا ماهم پشت سر لیندا رفتیم نشستیم خب همه لیواناشونو درست ورداشته بودن که
پیام گفت:خب از همین الان اشهد خودمو میخونم
-چرا مگه چیکار کردیم یه شربت دیگه
شربتمو خوردم
،-حالا شماهم سر بکشید ببینم
پریا :سوسول بازی رو بزارید کنار بخورید بریم بیلیارد
دیدم پسرا همه یه ضرب شربتو خوردن که صدا پرهام و پیام بلند شد :ایییی دخترا چی داخلش ریختین داریم واستون
من و دخترا خندیدیم که قیافه پسرا رفته بود تو هم اخم کرده بودن
لیندا :نگا نگا ما ۴ تا جوجه اردک زشت داشتیم و خبر نداشتیم
همه زدیم زیر خنده که پرهام :گفت حالا به ما میخندید نه داریم براتون
داشتیم میخندیدیم که یهو غیبشون زد
چطوره ؟همه کامنت
به خط خودم
۶.۹k
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.