پارت ۸۴ ☆
پارت ۸۴ ☆
که پرهام گفت :بیتا حاضری امشب اینجا بمونی.؟
جان الان چی گفت ؟!!من اینجا بمونم !!!!!!!!
-اینجا!!!!!اممم خب واسه چی ؟؟؟؟
پرهام :حالا چرا هول میکنی من چیز بدی نگفتم گفتم امشب اینجا باشی و فردا باهم برگردیم داروخونه ......
پیام :پرهام یه جوری داری میگی بیتا بدبخت رنگش پرید خب عین آدم بهش بگو نترسه
پریا:حق داره بترس جوری که تو گفتی
-از چی باید بترسم ؟؟؟!!!
پرهام :عه بزارید حرفمو بزنم ......
ماهان :بزار اول من یچیو میگم بعد از بپرس میمونه یا نه .......بیتا ببین اینجا ۶ تا اتاق هست ....امشب میتونی تو اتاق پرهام که همیشه اونجا میخوابه بخوابی پرهامم میره تو اون اتاقی که خالیه اوکی ؟
یه نفس راحت کشیدم و گفتم :ای بابا خب عین آدم از اول بگید یجوری میگین که انگار دارین گروگان گیری میکنین
باشه امشب میمونم من کسی منتظرم نیست دوستمم نیست که خونه تنها باشه مشکلی ندارم هستم
پرهام :خخخخخخخخخ از چی میترسی دختر من فقط واسه راحتی خودت گفتم
-باشه هستم
پرهام :مرسی
بطری رو چرخوندن ......
پریا باید از پرهام بپرسه........
پریا :خب داداش گلم جرعت یا حقیقت
پرهام :حقیقت
پریا :اون شب که ماشین پنچر شد من و پیام رفتیم خونه دایی رفتی خونه بیتا خوابیدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پرهام :اره
یهو پریا و پیام باهم گفتن :الا باید تو بازی بهت بگیم تا جواب بدی ؟!!صدبار ازت پرسیدیم گفتی خونه دوستم -_-
پرهام :دلم خواست 😜
بطریو چرخوندن .....
ای بابا این چه شانسیه هی باید از من و پرهام بپرسن !
ماهان از من .....
ماهان :جرعت یا حقیقت
-حقیقت
ماهان :اون شب که پرهام اومد خونه ت چیکار کردین ؟
-خب خوابیدیم دیگه
ماهان :چیییییییییییییی !خوابیدی ؟
-خب اره شب میخوابم صبح بیدار میشم جغد که نیستم بیدار بمونم
ماهان:ماهان اه پرهام رفتی یکیو پیدا کردی هرچی بپرسیم جواب میده چیزی نمیفهمیم
-مثلا چی میخواید بفهمین ؟؟
ماهان :خخخخخ فضولیم دیگه کلا میخوایم بفهمیم تو وپرهام چرا باهم دوست شدین 😜 😂
پریا :راست میگه منم کنجکاو شدم
پیام :بگو ببینم 😂
مهیا :بچه ها آروم تر الان میگه خو
-اووووو گفتم حالا چی میخواید بفهمید خودم بهتون میگم ..........پرهام بهم گفت دوسم داره و منم بهش گفتم دوسش دارم دوست شدیم 😊 البته اینم بگم بعد اون شبی که اومد خونه ما خوابید گفت دوسم داره خب دیگه چی ؟
ماهان :خخ خدا خیرت بده ما هرچی از پرهام میپرسیدیم جواب نمیداد
پرهام :خب بسه دیگه همه چیو فهمیدید پاشید بریم یه کار دیگه مثلا شام بزنیم بعدش بریم بیلیارد ؟؟
پریا و پیام :ایول من دارم میمیرم از گشنگی
پارسا :اووووو خواهر برادری گروه کر را انداختین
پریا :عه پارسا
پرهام :بسه بریم
-شام چیه ؟
پرهام :پیتزا
-ایول بریم
رفتیم شام خوردیم که بعد شام .......
رمان گره #ماکانی
که پرهام گفت :بیتا حاضری امشب اینجا بمونی.؟
جان الان چی گفت ؟!!من اینجا بمونم !!!!!!!!
-اینجا!!!!!اممم خب واسه چی ؟؟؟؟
پرهام :حالا چرا هول میکنی من چیز بدی نگفتم گفتم امشب اینجا باشی و فردا باهم برگردیم داروخونه ......
پیام :پرهام یه جوری داری میگی بیتا بدبخت رنگش پرید خب عین آدم بهش بگو نترسه
پریا:حق داره بترس جوری که تو گفتی
-از چی باید بترسم ؟؟؟!!!
پرهام :عه بزارید حرفمو بزنم ......
ماهان :بزار اول من یچیو میگم بعد از بپرس میمونه یا نه .......بیتا ببین اینجا ۶ تا اتاق هست ....امشب میتونی تو اتاق پرهام که همیشه اونجا میخوابه بخوابی پرهامم میره تو اون اتاقی که خالیه اوکی ؟
یه نفس راحت کشیدم و گفتم :ای بابا خب عین آدم از اول بگید یجوری میگین که انگار دارین گروگان گیری میکنین
باشه امشب میمونم من کسی منتظرم نیست دوستمم نیست که خونه تنها باشه مشکلی ندارم هستم
پرهام :خخخخخخخخخ از چی میترسی دختر من فقط واسه راحتی خودت گفتم
-باشه هستم
پرهام :مرسی
بطری رو چرخوندن ......
پریا باید از پرهام بپرسه........
پریا :خب داداش گلم جرعت یا حقیقت
پرهام :حقیقت
پریا :اون شب که ماشین پنچر شد من و پیام رفتیم خونه دایی رفتی خونه بیتا خوابیدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پرهام :اره
یهو پریا و پیام باهم گفتن :الا باید تو بازی بهت بگیم تا جواب بدی ؟!!صدبار ازت پرسیدیم گفتی خونه دوستم -_-
پرهام :دلم خواست 😜
بطریو چرخوندن .....
ای بابا این چه شانسیه هی باید از من و پرهام بپرسن !
ماهان از من .....
ماهان :جرعت یا حقیقت
-حقیقت
ماهان :اون شب که پرهام اومد خونه ت چیکار کردین ؟
-خب خوابیدیم دیگه
ماهان :چیییییییییییییی !خوابیدی ؟
-خب اره شب میخوابم صبح بیدار میشم جغد که نیستم بیدار بمونم
ماهان:ماهان اه پرهام رفتی یکیو پیدا کردی هرچی بپرسیم جواب میده چیزی نمیفهمیم
-مثلا چی میخواید بفهمین ؟؟
ماهان :خخخخخ فضولیم دیگه کلا میخوایم بفهمیم تو وپرهام چرا باهم دوست شدین 😜 😂
پریا :راست میگه منم کنجکاو شدم
پیام :بگو ببینم 😂
مهیا :بچه ها آروم تر الان میگه خو
-اووووو گفتم حالا چی میخواید بفهمید خودم بهتون میگم ..........پرهام بهم گفت دوسم داره و منم بهش گفتم دوسش دارم دوست شدیم 😊 البته اینم بگم بعد اون شبی که اومد خونه ما خوابید گفت دوسم داره خب دیگه چی ؟
ماهان :خخ خدا خیرت بده ما هرچی از پرهام میپرسیدیم جواب نمیداد
پرهام :خب بسه دیگه همه چیو فهمیدید پاشید بریم یه کار دیگه مثلا شام بزنیم بعدش بریم بیلیارد ؟؟
پریا و پیام :ایول من دارم میمیرم از گشنگی
پارسا :اووووو خواهر برادری گروه کر را انداختین
پریا :عه پارسا
پرهام :بسه بریم
-شام چیه ؟
پرهام :پیتزا
-ایول بریم
رفتیم شام خوردیم که بعد شام .......
رمان گره #ماکانی
۲۴.۵k
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.