┄┅┅┄┅❧ ߊ ܢܚیܝ ܘ ߊ ܝ ܢ̣ߊ ܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
┄┅┅┄┅❧ ߊܢܚیܝܘ ߊܝܢ̣ߊܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
احوال پرسی کردیم و راه افتادیم سمته آرایشگاه ب بی بی اسرار کردم باهامون بیاد ولی گفت سنه من ازین چسان فسانا گذشته😕😂 دانیال مارو رسوند ب آرایشگاه و خودش رفت وقتی وارد آرایشگاه شدم با دیدن سلین و رومینا شوکه شدم اینجا اینجا چیکار میکنن بد از سلام و احوال پرسی فهمیدم اونجا کار میکنن رومینا منو و سلین یگانه رو آماده کرد و کمک کرد لباس عروسمو بپوشم بد از اینکه قضیه ی ازدواجمو با رادان و حالا با هاکان براشون تعریف کردم و از ط شوک در شون آوردم فهمیدم هاکان رو میشناسن و دعوت شون کردم ب عروسی
خیلی قشنگ آمادم کرده بودن با پوشیدن لباس عروس زیباییم بیشتر شد نگاه سنگین آدمای توی آرایشگاه رو روی خودم حس میکردم بد از اینکه کامل آماده شدیم یگانه زنگ زد دانیال بیاد دنبالم مون چیزی نگذشت ک رسید توی راهم همش از من تعریف می کرد و سر ب سره یگانه میذاشتو میگفت با آرایشم خوشگل نشدی ولی همش دیدش میزد می ترسیدم تصادف کنیم بخاطره این دوتا مرغه عشق بالاخره رسیدیم و دانیال ب دلقک بازیاش پایان داد ی سری از مهمونا زود اومده بودن و هنوز تا شب وقت بود روی تخت نشسته بودم و سرم ط گوشیم بود ک حس کردم کسی وارد اتاق شد اهمیت ندادم فکر کردم یگانه ست با بوی عطرش بلند شدم و نگاهش کردم هاکان بود از پایین تا بالا نگاهش کردم با کت و شلوار دامادی مشکی عالی شده بود تا منو دید چشماش برق زد ط سکوت محوه تماشایه هم بودیم ط ک سرشو گرفت پایین سرشو گرفتم بالا ک با دیدن چشمای خیسش متعجب شدم اولین بار بود گریه شو دیده بودم یعنی اینقدر دوسم داشت😊😳 ناخودآگاه شروع کردم ب گریه ک هاکان اشکاشو پاک کرد و منو در آغوش گرفت از ته دل برای اولین بار از خوشحالی گریه کردم و احساس خوشبختی چند لحظه بد هاکان منو از خودش جدا کرد و بینی مو گرفت فشار داد ک با درد و اعصابیت
~ آخ هاکان دردم گرفت
—ههه دوره بگردم من ک اینقدر قشنگ صدام میکنی😊 بسه دیگ گریه نکن آرایشت خراب میشه بچه ها بدون آرایش ببیننت میترسن 😂
بازو شو نشگون گرفتم ~ع هاکان😡😢
—اه اه دختره ی پلشتو باش آبه دماغشو ببین راه آفتاده😂
~اه هاکان اصن من نمیام برو ی عروس دیگ واسه خودت انتخاب کن😒😢
—باشه✋
داشت میرفت ک بازو شو گرفتم و یکی زدم پسه کلش
~داشتی کجا میرفتی ها😡
—خودت گفتی برم یکی دیگ رو پیدا کنم
~ط غلط میکنی بری پیشه یکی دیگ زنه ط منم فهمیدی😡
گوشه شو گرفتم و پیچ دادم
—آخ آخ باشه غلط کردم خانمم شکر خوردم زن من فقط تویی😍
~آفرین
بوسه ای کاشت روی پیشونیم💋❤️...
احوال پرسی کردیم و راه افتادیم سمته آرایشگاه ب بی بی اسرار کردم باهامون بیاد ولی گفت سنه من ازین چسان فسانا گذشته😕😂 دانیال مارو رسوند ب آرایشگاه و خودش رفت وقتی وارد آرایشگاه شدم با دیدن سلین و رومینا شوکه شدم اینجا اینجا چیکار میکنن بد از سلام و احوال پرسی فهمیدم اونجا کار میکنن رومینا منو و سلین یگانه رو آماده کرد و کمک کرد لباس عروسمو بپوشم بد از اینکه قضیه ی ازدواجمو با رادان و حالا با هاکان براشون تعریف کردم و از ط شوک در شون آوردم فهمیدم هاکان رو میشناسن و دعوت شون کردم ب عروسی
خیلی قشنگ آمادم کرده بودن با پوشیدن لباس عروس زیباییم بیشتر شد نگاه سنگین آدمای توی آرایشگاه رو روی خودم حس میکردم بد از اینکه کامل آماده شدیم یگانه زنگ زد دانیال بیاد دنبالم مون چیزی نگذشت ک رسید توی راهم همش از من تعریف می کرد و سر ب سره یگانه میذاشتو میگفت با آرایشم خوشگل نشدی ولی همش دیدش میزد می ترسیدم تصادف کنیم بخاطره این دوتا مرغه عشق بالاخره رسیدیم و دانیال ب دلقک بازیاش پایان داد ی سری از مهمونا زود اومده بودن و هنوز تا شب وقت بود روی تخت نشسته بودم و سرم ط گوشیم بود ک حس کردم کسی وارد اتاق شد اهمیت ندادم فکر کردم یگانه ست با بوی عطرش بلند شدم و نگاهش کردم هاکان بود از پایین تا بالا نگاهش کردم با کت و شلوار دامادی مشکی عالی شده بود تا منو دید چشماش برق زد ط سکوت محوه تماشایه هم بودیم ط ک سرشو گرفت پایین سرشو گرفتم بالا ک با دیدن چشمای خیسش متعجب شدم اولین بار بود گریه شو دیده بودم یعنی اینقدر دوسم داشت😊😳 ناخودآگاه شروع کردم ب گریه ک هاکان اشکاشو پاک کرد و منو در آغوش گرفت از ته دل برای اولین بار از خوشحالی گریه کردم و احساس خوشبختی چند لحظه بد هاکان منو از خودش جدا کرد و بینی مو گرفت فشار داد ک با درد و اعصابیت
~ آخ هاکان دردم گرفت
—ههه دوره بگردم من ک اینقدر قشنگ صدام میکنی😊 بسه دیگ گریه نکن آرایشت خراب میشه بچه ها بدون آرایش ببیننت میترسن 😂
بازو شو نشگون گرفتم ~ع هاکان😡😢
—اه اه دختره ی پلشتو باش آبه دماغشو ببین راه آفتاده😂
~اه هاکان اصن من نمیام برو ی عروس دیگ واسه خودت انتخاب کن😒😢
—باشه✋
داشت میرفت ک بازو شو گرفتم و یکی زدم پسه کلش
~داشتی کجا میرفتی ها😡
—خودت گفتی برم یکی دیگ رو پیدا کنم
~ط غلط میکنی بری پیشه یکی دیگ زنه ط منم فهمیدی😡
گوشه شو گرفتم و پیچ دادم
—آخ آخ باشه غلط کردم خانمم شکر خوردم زن من فقط تویی😍
~آفرین
بوسه ای کاشت روی پیشونیم💋❤️...
۱.۵k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.