رفتم دستشویی و بعد از کارای مربوطه دوش گرفتم با حوله از ا
رفتم دستشویی و بعد از کارای مربوطه دوش گرفتم با حوله از اتاق زدم بیرون ک جلوی آینه ایستاده بودم و با ی حوله ی دیگ موهامو خشک میکردم ک در با شدت باز شد هینی کشیدم و ی متر پریدم بالا هاکان با تعجب و هول داشت نگام میکرد منتظر بودم چیزی بگه مهم نبود با ی حوله ایستادم جلوش چون اون همه چیو قبلا دیده بود پس لزومی نداشت ولی انگار اون خجالت کشید ک سریع درو بست قهقهه ای سر دادم وا این چشم بود دیونه چرا اومد ک بد رفت میر غضب لباسامو پوشیدم سبز پسته ای و ی شلوار تنگ سفید با شال نارنجی و ی خط چشم باریک با ی رژه صورتی کم رنگ با ی کفش سفید کیفمو برداشتم و زدم بیرون از خدمه پرسیدم هاکان کجاست ک گفت گفتن بهتون بگم بیرون منتظره تونه عجب پس خودش میبرتم شوکه ای بالا انداختم ب ماشینش تکیه داده بود و سرش ط گوشی بود ک با صدای من سرشو گرفت بالا ~بریم نگاهی از سر تا پا بهم انداخت و بدون حرف نشست ط ماشین زیره لب ی ایش مردک مغروری نثارش کردم و نشستم ط راه هیچ حرفی نزدیم ط فکر بودم ک یعنی مادرمو کجا خاکش کردن ک با صداش ب خودم اومدم رسیدیم پاهام حرکت نمی کرد بغض توی گلوم داشت خفم میکرد چی میشد اگ زنده می بود و الان بجای اینک بیام سره قبرش در آغوشش میگرفتم همون طوری نشسته بودم هاکان درو باز کرد و دستشو طرفم دراز کرد با تمام توانم دستشو محکم گرفتم و پیاده شدم دست ط دست رفتم سمته قبرستون ک معلوم بود قبرسونه آدمهای فقیریه همین طور ک گذر میکردیم قلبم بیشتر درد می گرفت همه رو در کردیم و رسیدیم ب قبری ک از همه داغون تر بود و سنگه قبری و ن گلی هاکان ایستاد ناباور ب قبر و بد ب هاکان نگاه کردم ک با درد سرشو انداخت پایین ک جوابمو گرفتم چشم دوختم ب قبری ک بی کسی ازش می بارید با قدمای ارزون ب سمتش رفتم ک با زانو افتادم و بغضم شکست و با صدای بلندی زار زدم اونقدر ک روی قبرش دراز کشیدم و اونقدر با صدای بلند گریه کردم ک از حال رفتم
#هاکان
خیال میکردم هنوز خوابه ک رفتم ببینم درو باز کردم ک با حوله دیدمش عجیب هول کردم چون دلم براش تنگ شده بود دستو پامو گم کردم ک اومدم جمعش کنم ک بدتر گند زدم درو بستم و بیرون منتظرش موندم خیلی شیکو پیک شده بود سعی کردم نشون ندم ضعف رفتم بدون حرف سوار ماشین شدم میدونستم وضعیت سختیه براش پس سعی کردم باهاش همدردی کنم خیلی حالش بد بود اونقدر گریه کرد ک از حال رفت سریع بلندش کردم ک چند تا پیره زن کمک کردن نشوندمش روی صندلی و بهش آب قند دادم و کمی آب پاشیدم ط صورتش تا بهوش بیاد
#هاکان
خیال میکردم هنوز خوابه ک رفتم ببینم درو باز کردم ک با حوله دیدمش عجیب هول کردم چون دلم براش تنگ شده بود دستو پامو گم کردم ک اومدم جمعش کنم ک بدتر گند زدم درو بستم و بیرون منتظرش موندم خیلی شیکو پیک شده بود سعی کردم نشون ندم ضعف رفتم بدون حرف سوار ماشین شدم میدونستم وضعیت سختیه براش پس سعی کردم باهاش همدردی کنم خیلی حالش بد بود اونقدر گریه کرد ک از حال رفت سریع بلندش کردم ک چند تا پیره زن کمک کردن نشوندمش روی صندلی و بهش آب قند دادم و کمی آب پاشیدم ط صورتش تا بهوش بیاد
۳.۳k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.