┄┅┅┄┅❧ ߊ ܢܚیܝ ܘ ߊ ܝ ܢ̣ߊ ܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
┄┅┅┄┅❧ ߊܢܚیܝܘ ߊܝܢ̣ߊܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
#نفیسه
نشسته بودم روی صندلی و رادانم کنارم بود ی درد شدیدی داشتم فقط مونده بود من بله رو بگم و درد مانع من میشد رادان همش دستمو فشار میداد و میگفت بله رو بگو با درد شدیدی و خس ریختن چیزی بین پاهام با داد گفتم ایییی و دسته رادانو فشار دادم ک با ترس بلند شد
~چی شده عشقم حالت خوبه
با درد گفتم—درد دارم
با ی صدای وحشتناکی گوشام سوت کشید نگاهی کردم ب سمت صدا ک هاکان و رعنا رو دیدم و سمتمون دویدن هاکان ی مشت محکم زد ط دهن رادان و رادان افتاد روی زمین منم فقط مینالیدم رعنا اومد سمتم دستمو گرفت و منو روی صندلی نشوند
رعنا~کیسه ی آبت پاره شده باید ببریمت بیمارستان
نگاهی ب هاکان انداختم ک داشت میومد سمتم ک رادان بلند شد و با ی جوب زد ط سرش ک جیغی کشیدم و افتاد روی زمین و بیهوش شد رادان اومد سمتم و رعنا رو هول داد ک افتاد زمین و دستمو گرفت بلندم کرد داشت منو دنبال خوش میکشوند مدام داد میزدم و هاکان رو صدا میزدم ولی اون حتی تکونم نمیخورد درد داشتم و کلی نگرانی برای بچه هام و برای هاکان هر چقدر خواهش و تمنا کردم ک ولم کنه نمیشنید انگار کر بود در حال کشیده شدن ب پشته سرم نگاه کردم ک با دیدن هاکان ک روی پاهاش ایستاده بود شوکه شدم با دو ب سمته مون اومد و رادانو ک تا الان متوجه ی بلند شدنش نشده بود پرت کرد زمین و پشته سره هم مشت میزد ط صورتش اونقدر محکم بود ک اگ ادامه میداد حتما می کشته تش رعنا با خواهش و التماس سعی میکرد جداش کنه ولی دست بردار نبود برای همین خودم دست ب کار شدم رفتم و بازوشو گرفتم و تقریبا با صدای بلندی گفتم
~ولش کن
ک سرشو چرخوند و نگام کرد وقتی با صورت درهم و بی حالم رو ب رو شد دست از کتک زدن رادان برداشت و ب سمتم اومد
_حالت خوبه
حتی نای جواب دادن نداشتم ک خودش متوجه شد منو بلند کرد و در بر گرفت با قدمای تند ب سمته در خروجی رفت و ب ماشینش ک رسید منو آروم گذاشت روی زمین داشتم سوار میشدم ک با صدای شلیک اسلحه متوقف شدم خشکم زد میترسیدم پشته سرمو نگاه کنم از چیزی ک قراره باهاش رو ب رو بشم میترسیدم آروم برگشتم و پشتمو نگاه کردم ک با تن بی جون هاکان رو ب رو شدم افتاده بود روی زمین و رادان دستش اسلحه بود صدای اژیر پلیس ط گوشم میپیچید چشام سیاهی رفت و افتادم روی زمین و بیهوش شدم...
#نفیسه
نشسته بودم روی صندلی و رادانم کنارم بود ی درد شدیدی داشتم فقط مونده بود من بله رو بگم و درد مانع من میشد رادان همش دستمو فشار میداد و میگفت بله رو بگو با درد شدیدی و خس ریختن چیزی بین پاهام با داد گفتم ایییی و دسته رادانو فشار دادم ک با ترس بلند شد
~چی شده عشقم حالت خوبه
با درد گفتم—درد دارم
با ی صدای وحشتناکی گوشام سوت کشید نگاهی کردم ب سمت صدا ک هاکان و رعنا رو دیدم و سمتمون دویدن هاکان ی مشت محکم زد ط دهن رادان و رادان افتاد روی زمین منم فقط مینالیدم رعنا اومد سمتم دستمو گرفت و منو روی صندلی نشوند
رعنا~کیسه ی آبت پاره شده باید ببریمت بیمارستان
نگاهی ب هاکان انداختم ک داشت میومد سمتم ک رادان بلند شد و با ی جوب زد ط سرش ک جیغی کشیدم و افتاد روی زمین و بیهوش شد رادان اومد سمتم و رعنا رو هول داد ک افتاد زمین و دستمو گرفت بلندم کرد داشت منو دنبال خوش میکشوند مدام داد میزدم و هاکان رو صدا میزدم ولی اون حتی تکونم نمیخورد درد داشتم و کلی نگرانی برای بچه هام و برای هاکان هر چقدر خواهش و تمنا کردم ک ولم کنه نمیشنید انگار کر بود در حال کشیده شدن ب پشته سرم نگاه کردم ک با دیدن هاکان ک روی پاهاش ایستاده بود شوکه شدم با دو ب سمته مون اومد و رادانو ک تا الان متوجه ی بلند شدنش نشده بود پرت کرد زمین و پشته سره هم مشت میزد ط صورتش اونقدر محکم بود ک اگ ادامه میداد حتما می کشته تش رعنا با خواهش و التماس سعی میکرد جداش کنه ولی دست بردار نبود برای همین خودم دست ب کار شدم رفتم و بازوشو گرفتم و تقریبا با صدای بلندی گفتم
~ولش کن
ک سرشو چرخوند و نگام کرد وقتی با صورت درهم و بی حالم رو ب رو شد دست از کتک زدن رادان برداشت و ب سمتم اومد
_حالت خوبه
حتی نای جواب دادن نداشتم ک خودش متوجه شد منو بلند کرد و در بر گرفت با قدمای تند ب سمته در خروجی رفت و ب ماشینش ک رسید منو آروم گذاشت روی زمین داشتم سوار میشدم ک با صدای شلیک اسلحه متوقف شدم خشکم زد میترسیدم پشته سرمو نگاه کنم از چیزی ک قراره باهاش رو ب رو بشم میترسیدم آروم برگشتم و پشتمو نگاه کردم ک با تن بی جون هاکان رو ب رو شدم افتاده بود روی زمین و رادان دستش اسلحه بود صدای اژیر پلیس ط گوشم میپیچید چشام سیاهی رفت و افتادم روی زمین و بیهوش شدم...
۲.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.