┄┅┅┄┅❧ ߊ ܢܚیܝ ܘ ߊ ܝ ܢ̣ߊ ܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
┄┅┅┄┅❧ ߊܢܚیܝܘ ߊܝܢ̣ߊܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
جلوم روی صندلی نشست و با ی لبخنده ترسناک شروع کرد ب حرف زدن
~هه از من می ترسی آخه چرا مگ چیکارت کردم یعنی فکره اینک با من باشی اینقدر ترسناکه تقصییره خودته دیگ اگ اون روز لجبازی نمیکردی و باهام میومدی کار ب اینجا نمیکشید اه آب قوره نگیر دیگ وقتی لبخند میزنی خیلی قشنگ تری
یهو چراغا روشن شد چشام اذیت شد برا همین سری بستمه شون و آروم بازشون کردم و اطرافو نگاه کردم باورم نمی شد اون کلی ازم عکس داشت یعنی تمام این مدت اون منو زیره نظر گرفته بود حتی لحضه ای ک ط بغل یگانه گریه میکردمم بود همه جای دیوارا عکسای بزرگی از من بود با دهن باز داشتم تماشاه میکردم ک لب زد~چیه شوکه شدی قشنگم آره ط این چن ماه ی لحضم بی خیالت نشدم ولی ط خیلی احمقیا عاشق هاکان شدی هه اون ی عوضیه اون ط رو اسیره خودش کرد و با ی شکمه پُر ولت کرد و با ابجیه
من ازدواج کرد،یعنی چی رعنا و رادان خواهر برادرن ~اصن راضی نبودم ولی خواهر کوچولوی منم عاشقه اون عوضی شده بیخیال الان ما تنهاییم ب نظرت عالی نیست میدونی چقدر منتظره این لحظه بودم ،کمی اومد جلوی و صورتمو نوازش کرد ک سرمو بردم عقب ~اگ دختره خوبی باشی ی شبه رویایی برات می سازم ، و بد چونمو گرفت ط دستش و شروع کرد ب وحشیانه بوسیدنم نمی تونستم تکون بخورم وقتی نفس کم آروم ولم کرد و با چشمای خماری نگام کرد ~ازون چیزی که فکر میکردم خوشمزه تری ،سرشو آورد جلو و ط گردنم فرو کرد و شروع کرد ب بوسه زدن گردنم اولش توان حرف زدن نداشتم ولی بد ب خودم اومدم و داد زدم
— ولم کن کثافت
با دادی ک زدم با وحشت نگام کرد
~باشه چرا عصبی میشی فعلا میرم ولی منتظرم بمون قراره بهمون خوش بگذره، و بد رفت...
#پیج بک ط کامنتا
جلوم روی صندلی نشست و با ی لبخنده ترسناک شروع کرد ب حرف زدن
~هه از من می ترسی آخه چرا مگ چیکارت کردم یعنی فکره اینک با من باشی اینقدر ترسناکه تقصییره خودته دیگ اگ اون روز لجبازی نمیکردی و باهام میومدی کار ب اینجا نمیکشید اه آب قوره نگیر دیگ وقتی لبخند میزنی خیلی قشنگ تری
یهو چراغا روشن شد چشام اذیت شد برا همین سری بستمه شون و آروم بازشون کردم و اطرافو نگاه کردم باورم نمی شد اون کلی ازم عکس داشت یعنی تمام این مدت اون منو زیره نظر گرفته بود حتی لحضه ای ک ط بغل یگانه گریه میکردمم بود همه جای دیوارا عکسای بزرگی از من بود با دهن باز داشتم تماشاه میکردم ک لب زد~چیه شوکه شدی قشنگم آره ط این چن ماه ی لحضم بی خیالت نشدم ولی ط خیلی احمقیا عاشق هاکان شدی هه اون ی عوضیه اون ط رو اسیره خودش کرد و با ی شکمه پُر ولت کرد و با ابجیه
من ازدواج کرد،یعنی چی رعنا و رادان خواهر برادرن ~اصن راضی نبودم ولی خواهر کوچولوی منم عاشقه اون عوضی شده بیخیال الان ما تنهاییم ب نظرت عالی نیست میدونی چقدر منتظره این لحظه بودم ،کمی اومد جلوی و صورتمو نوازش کرد ک سرمو بردم عقب ~اگ دختره خوبی باشی ی شبه رویایی برات می سازم ، و بد چونمو گرفت ط دستش و شروع کرد ب وحشیانه بوسیدنم نمی تونستم تکون بخورم وقتی نفس کم آروم ولم کرد و با چشمای خماری نگام کرد ~ازون چیزی که فکر میکردم خوشمزه تری ،سرشو آورد جلو و ط گردنم فرو کرد و شروع کرد ب بوسه زدن گردنم اولش توان حرف زدن نداشتم ولی بد ب خودم اومدم و داد زدم
— ولم کن کثافت
با دادی ک زدم با وحشت نگام کرد
~باشه چرا عصبی میشی فعلا میرم ولی منتظرم بمون قراره بهمون خوش بگذره، و بد رفت...
#پیج بک ط کامنتا
۲.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.