p¹⁵
p¹⁵
مدرسه ی عشق
ویو ات
از جام بلند شدم و دستمو گرفتم بالا
& چیه ات چیزی میخوای بگی؟
_بله میتونم بیام اونجا؟
&البته بیا.
رفتم اونجا
_همونطور که میدونید آقای مین ، بابای من و مدیر مدرسه هس. آقای مین بخاطر دلایلی مدرسه رو به من سپردن و من از الان به بعد مدیر مدرسه هستم.
همه شروع کردن به پچ پچ کردن.
&اوه..پس شما از الان به بعدشما مدیر مدرسه هستی؟
_ بله.
رفتم سر جام نشستم و بعد چند ساعت زنگ خورد. رفتم غذا بخورم که چند تا پسر اومدن دور و برم. یکیشون کیم سوک هو بود. اون قلدر مدرسه بود و من ازش خوشم نمی اومد.
_دستتو بردار
علامت سوک هو =
=بر ندارم چی؟
از جام بلند شدم و یه پا زدم تو دی*کش که افتاد زمین. موهاشو گرفتم و بلندش کردم و با مشت زدم تو صورتش که از دماغش خون اومد. چون دختر مدیر مدرسه بودم چیزی بهم نگفت.
همه داشتن نگاهمون میکردن که رفتم اتاقی که با بلند گو حرف میزدن.
_سلام به همه یه دانش آموز های مدرسه ی ....(خودتون یه چیزی تصور کنید) من مین ات هستم و پدرم بخاطر دلایلی مدرسه رو به من سپرد و از این به بعد مدیر مدرسه هستم.
از اتاق رفتم بیرون و قلدر های مدرسه مون رو دیدم که سرشون پایینه.
سر سوک هو رو بالا آوردم که بهش دستمال بدم تا دستمو بردم سمت جیبم چشماشو از ترس بست. شاید فکر میکرد میخوام بزنمش.
_نترس کاری باهات ندارم.
دستمال رو دادم دستش و رفتم دفتر کلاس
_ آقا من این زنگ نمیام کلاس.
& باشه حتما.
تعظیم کوتاهی کردم و از کلاس رفتم بیرون. رفتم دفترم و کار هامو انجام دادم که یکی در زد
_بفرمایید
+سلامممم چخبر؟
_ سلام عزیزم چخبر.
+خبری نیست.
تهیونگ اومد من رو بلند کرد و گذاشت رو میز و شروع به بوسیدنم کرد و منم همراهیش کردم.
یکی در زد و سریع خودمونو جمع و جور کردیم و من رو صندلی نشستم و تهیونگ هم پشت پرده قایم شد. اجازه ی ورود دادم که معلم اومد تو.
& اممم...چیزه اومدم ازتون ورقه های امتحان رو بگیرم.
_آها.. بفرمایید.
ورقه هارو گرفت و رفت و تهیونگ هم از پشت پرده اومد بیرون.
+ ات.. امروز کاری نداری؟ میخوام باهات نوشیدنی بخورم.
به شوخی گفتم
_چرا باهام غیر رسمی حرف میزنی بی تربیت.
تهیونگ گه خندید و گفت
+ببخشید خانم مدیر.
_بخشیدمت. نه کاری ندارم پس لوکیشن و ساعت بار رو برات میفرستم.
+باشه باییی.
_باییییی
تهیونگ رفت و منم رفتم خونه خودم و لوکیشن رو براش فرستادم و گفتم که ساعت ۹ بریم.
رفتم یکم خوابیدم .بعد چند ساعت بیدار شدم و رفتم پایین و به خدمتکار گفتم که برام یک لیوان آب بیاره.
رفتم اتاقم یه حموم ۱۰ مینی کردم و اومدم بیرون و آرایش کردم. و لباس هامو پوشیدم و عطر زدم.
ساعت ۸ و نیم بود از خونه رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم و به بار رفتم....
مدرسه ی عشق
ویو ات
از جام بلند شدم و دستمو گرفتم بالا
& چیه ات چیزی میخوای بگی؟
_بله میتونم بیام اونجا؟
&البته بیا.
رفتم اونجا
_همونطور که میدونید آقای مین ، بابای من و مدیر مدرسه هس. آقای مین بخاطر دلایلی مدرسه رو به من سپردن و من از الان به بعد مدیر مدرسه هستم.
همه شروع کردن به پچ پچ کردن.
&اوه..پس شما از الان به بعدشما مدیر مدرسه هستی؟
_ بله.
رفتم سر جام نشستم و بعد چند ساعت زنگ خورد. رفتم غذا بخورم که چند تا پسر اومدن دور و برم. یکیشون کیم سوک هو بود. اون قلدر مدرسه بود و من ازش خوشم نمی اومد.
_دستتو بردار
علامت سوک هو =
=بر ندارم چی؟
از جام بلند شدم و یه پا زدم تو دی*کش که افتاد زمین. موهاشو گرفتم و بلندش کردم و با مشت زدم تو صورتش که از دماغش خون اومد. چون دختر مدیر مدرسه بودم چیزی بهم نگفت.
همه داشتن نگاهمون میکردن که رفتم اتاقی که با بلند گو حرف میزدن.
_سلام به همه یه دانش آموز های مدرسه ی ....(خودتون یه چیزی تصور کنید) من مین ات هستم و پدرم بخاطر دلایلی مدرسه رو به من سپرد و از این به بعد مدیر مدرسه هستم.
از اتاق رفتم بیرون و قلدر های مدرسه مون رو دیدم که سرشون پایینه.
سر سوک هو رو بالا آوردم که بهش دستمال بدم تا دستمو بردم سمت جیبم چشماشو از ترس بست. شاید فکر میکرد میخوام بزنمش.
_نترس کاری باهات ندارم.
دستمال رو دادم دستش و رفتم دفتر کلاس
_ آقا من این زنگ نمیام کلاس.
& باشه حتما.
تعظیم کوتاهی کردم و از کلاس رفتم بیرون. رفتم دفترم و کار هامو انجام دادم که یکی در زد
_بفرمایید
+سلامممم چخبر؟
_ سلام عزیزم چخبر.
+خبری نیست.
تهیونگ اومد من رو بلند کرد و گذاشت رو میز و شروع به بوسیدنم کرد و منم همراهیش کردم.
یکی در زد و سریع خودمونو جمع و جور کردیم و من رو صندلی نشستم و تهیونگ هم پشت پرده قایم شد. اجازه ی ورود دادم که معلم اومد تو.
& اممم...چیزه اومدم ازتون ورقه های امتحان رو بگیرم.
_آها.. بفرمایید.
ورقه هارو گرفت و رفت و تهیونگ هم از پشت پرده اومد بیرون.
+ ات.. امروز کاری نداری؟ میخوام باهات نوشیدنی بخورم.
به شوخی گفتم
_چرا باهام غیر رسمی حرف میزنی بی تربیت.
تهیونگ گه خندید و گفت
+ببخشید خانم مدیر.
_بخشیدمت. نه کاری ندارم پس لوکیشن و ساعت بار رو برات میفرستم.
+باشه باییی.
_باییییی
تهیونگ رفت و منم رفتم خونه خودم و لوکیشن رو براش فرستادم و گفتم که ساعت ۹ بریم.
رفتم یکم خوابیدم .بعد چند ساعت بیدار شدم و رفتم پایین و به خدمتکار گفتم که برام یک لیوان آب بیاره.
رفتم اتاقم یه حموم ۱۰ مینی کردم و اومدم بیرون و آرایش کردم. و لباس هامو پوشیدم و عطر زدم.
ساعت ۸ و نیم بود از خونه رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم و به بار رفتم....
۴.۸k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.