p¹⁶
p¹⁶
مدرسه ی عشق
وقتی وارد بار شدم بوی سیگار و الکل و عطر ها قاطی شده بود. سرم گیج رفت ولی از گوشه یه میز گرفتم و رفتم ی جا نشستم و کمی ویسکی سفارش دادم و خوردم. یهو دستی دور کمرم پیچید بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم.
_عوضی دستتو بکش کنار
+یعنی نمیتونم کمر دوست دخترمو بگیرم؟
برگشتم سمتش و با قیافه ی تهیونگ مواجه شدم.
_کی اومدی؟
+همین الان اومدم.
برای تهیونگ هم ویسکی سفارشدادم و خوردیم. ساعت ۹ و چهل دقیقه بود و تهیونگ هم کاملا مست بود.
پول ویسکی هارو دادم و رفتیم سوار ماشین شدیم. تهیونگ صورتش قرمز شده بود و خیلی کیوت شده بود.
نمیدونستم خونه ی تهیونگ کجاست پس گفتم امروز خونه ی من بمونه.
رفتیم خونه و تهیونگ رو بردم یک از اتاق ها و روش پتو کشیدمپ از اتاق رفتم بیرون.
رفتم اتاق خودم و لباس ها مو عوض کردم و رفتم آشپز خونه تا آب بخورم.
داشتم آب میخوردم که یهو تهیونگ از پش.ت بغ.لم کرد که آب پرید تو گلوم و چند بار صرفه کردم و برگشتم سمتش که
برگشتم سمتش که لباشو رو لبام چسبوند. منم سعی میکردم هلش بدم عقب ولی نمیتونستم چون اون زورش از من خیلی بیشتر بود.
همینجوری میبوسیدم که دیدیم میریم سمت اتاق. میدونستم تهیونگ مسته و شاید (اهم اهم🤌🏻💦🔞) بخاطر همین بیشتر سعی کردم هلش بدم عقب ولی ذره ای تکون نخورد منو هل داد اتاق و🔞💦🤌🏻
ویو ات
صبح با دل درد شدیدی بیدار شدم و دیدم که بغل تهیونگم خیلی ناز خوابیده بود. چند دقیقه همینجوری به صورتش زل زده بودم که بیدار شد
_بیدار شدی؟
+آره
تایونگ از تخت بلند شد و منم بلند کرد. که دیدم تخت خونی عه. یعنی.. من من هنوز دختر بودم؟ مگه جیمین نگفت دخترونگی ام رو ازم گرفته؟ پس این تخت چرا خونی عه؟
_ت..تهیونگ تخت چرا خونی عه
+دیشب رو یادت نمیاد؟ *خنده*
_و..ولی تهیونگ..
+میخوای بریم حموم بعد حرف بزنیم؟
_هوممم
با تهیونگ رفتم حموم و نشستم تو وان
+دلت درد میکنه؟
_آره
تهیونگ دستشو برد سمت شکمم و شکمم رو ماساژ داد. بعد چند مین از حموم رفتیم بیرون و خدمتکار رو صدا زدم که اومد تو اتاق
_ میشه ملافه رو عوض کنی و زمین رو طی بکشی؟
علامت خدمتکار !
!بله خانم حتما
از اتاق رفتیم بیرون
+چی میخواستی بهم بگی؟
_خببب.. بیا بریم اتاق تا بگم.
رفتیم اتاق و رو تخت نشستم که تهیونگ هم اومد پیشم نشست.
_درباره دیشب..
+آها. ببخشيد مست بودم و نمی دونستم چیکار میکنم.
_اشکال نداره
+بریم خرید؟
_بریم.
رفتیم خرید که سرم گیج رفت و خاطراتم یادم اومد( هه فکر کردین میگم حام*له هس؟😏 )همه ی خاطراتم با جیمین...لونا...دوستام و ...
ولی اگه من با جیمین راب*طه داشتم پس چرا صبح تخت خونی بود؟ مغزم داشت میترکید. روی زانوهام افتادم که تهیونگ اومد سمتم و..
*ببخشید کم بود*
شرط ها
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
مدرسه ی عشق
وقتی وارد بار شدم بوی سیگار و الکل و عطر ها قاطی شده بود. سرم گیج رفت ولی از گوشه یه میز گرفتم و رفتم ی جا نشستم و کمی ویسکی سفارش دادم و خوردم. یهو دستی دور کمرم پیچید بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم.
_عوضی دستتو بکش کنار
+یعنی نمیتونم کمر دوست دخترمو بگیرم؟
برگشتم سمتش و با قیافه ی تهیونگ مواجه شدم.
_کی اومدی؟
+همین الان اومدم.
برای تهیونگ هم ویسکی سفارشدادم و خوردیم. ساعت ۹ و چهل دقیقه بود و تهیونگ هم کاملا مست بود.
پول ویسکی هارو دادم و رفتیم سوار ماشین شدیم. تهیونگ صورتش قرمز شده بود و خیلی کیوت شده بود.
نمیدونستم خونه ی تهیونگ کجاست پس گفتم امروز خونه ی من بمونه.
رفتیم خونه و تهیونگ رو بردم یک از اتاق ها و روش پتو کشیدمپ از اتاق رفتم بیرون.
رفتم اتاق خودم و لباس ها مو عوض کردم و رفتم آشپز خونه تا آب بخورم.
داشتم آب میخوردم که یهو تهیونگ از پش.ت بغ.لم کرد که آب پرید تو گلوم و چند بار صرفه کردم و برگشتم سمتش که
برگشتم سمتش که لباشو رو لبام چسبوند. منم سعی میکردم هلش بدم عقب ولی نمیتونستم چون اون زورش از من خیلی بیشتر بود.
همینجوری میبوسیدم که دیدیم میریم سمت اتاق. میدونستم تهیونگ مسته و شاید (اهم اهم🤌🏻💦🔞) بخاطر همین بیشتر سعی کردم هلش بدم عقب ولی ذره ای تکون نخورد منو هل داد اتاق و🔞💦🤌🏻
ویو ات
صبح با دل درد شدیدی بیدار شدم و دیدم که بغل تهیونگم خیلی ناز خوابیده بود. چند دقیقه همینجوری به صورتش زل زده بودم که بیدار شد
_بیدار شدی؟
+آره
تایونگ از تخت بلند شد و منم بلند کرد. که دیدم تخت خونی عه. یعنی.. من من هنوز دختر بودم؟ مگه جیمین نگفت دخترونگی ام رو ازم گرفته؟ پس این تخت چرا خونی عه؟
_ت..تهیونگ تخت چرا خونی عه
+دیشب رو یادت نمیاد؟ *خنده*
_و..ولی تهیونگ..
+میخوای بریم حموم بعد حرف بزنیم؟
_هوممم
با تهیونگ رفتم حموم و نشستم تو وان
+دلت درد میکنه؟
_آره
تهیونگ دستشو برد سمت شکمم و شکمم رو ماساژ داد. بعد چند مین از حموم رفتیم بیرون و خدمتکار رو صدا زدم که اومد تو اتاق
_ میشه ملافه رو عوض کنی و زمین رو طی بکشی؟
علامت خدمتکار !
!بله خانم حتما
از اتاق رفتیم بیرون
+چی میخواستی بهم بگی؟
_خببب.. بیا بریم اتاق تا بگم.
رفتیم اتاق و رو تخت نشستم که تهیونگ هم اومد پیشم نشست.
_درباره دیشب..
+آها. ببخشيد مست بودم و نمی دونستم چیکار میکنم.
_اشکال نداره
+بریم خرید؟
_بریم.
رفتیم خرید که سرم گیج رفت و خاطراتم یادم اومد( هه فکر کردین میگم حام*له هس؟😏 )همه ی خاطراتم با جیمین...لونا...دوستام و ...
ولی اگه من با جیمین راب*طه داشتم پس چرا صبح تخت خونی بود؟ مغزم داشت میترکید. روی زانوهام افتادم که تهیونگ اومد سمتم و..
*ببخشید کم بود*
شرط ها
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۴.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.