p¹⁸
p¹⁸
مدرسه ی عشق
ویو ات
صبح با تابش تور به صورتم بیدار شدم و رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون و موهامو خشک کردم و یکم آرایش کردم و فرم مدرسه رو تنم کردم و رفتم پایین
_ سلام مامانیییی سلام بابایییی.
م.ات: سلام دخترم
ب.ات: چوب خوابیدی؟
_آره
رفتم نشستم و صبحونه ام رو خوردم و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم مدرسه.
اول رفتم اتاق خودم و دوربین های مداربسته ی دیروز رو چک کردم که دیدم چند تا از پسرای مدرسه یه دختر رو مجبور کردن که لباسش رو دربیاره و ازش فیلم گرفتن یکم دقت کردم دیدم اون پسره که مجبورش کرده لباسش رو در بیاره سوک هو هست . سوک هوِ عوضی! چون باباش با بابام دوسته نمیتونم اخراجش کنم زنک زدم به اولیای اون چن تا از پسرای دیگه که کنارش بودن و گفتم که بعد یه ساعت بیان دفترم.
رفتم کلاس و نشستم و کتاب ریاضی مو در آوردم چون زنگ اول ریاضی داشتیم. معلم اومد تو و شروع کرد به توضیح دادن درس و منم داشتم یواشکی با تهیونگ حرف میزدم
& مین ات و کیم تهیونگ! درباره چی دارین حرف میزنین؟
+ هیچی
& ات میتونی بقیه ی درس رو رو توضیح بدی؟
منم که میدونستم کجا بودیم پس رفتم پای تخته و شروع کردم به توضیح دادن که بعد از چند دقیقه زنگ رو زدن.
رفتم غذاخوری مدرسه و غذام رو گرفتم و رفتم نشستم یه گوشه و با تهیونگ غذام رو خوردم .این زنگ ورزش داشتیم و رفتیم از کمد های خصوصی مون لباس هامونو برداشتیم و پوشیدیم و رفتیم حیاط تا وسطی بازی کنیم. این بار دخترا وسط بودن و پسرا کنار چون دفعه ی قبل پسرا وسط بودن. داشتیم بازی میکردیم که من پام لیز خورد و افتادم زمین و پام زخمی شد و مچ پاک پیچید. با تهیونگ رفتیم اتاق بهداشت و پرستار مچ پام رو باند پیچی کرد ولی چون چسب نبود رفت از انباری برچسب بیاره. بعد از اینکه پرستار از اتاق رفت بیرون تهیونگ خودش رو چسبوند بهم و لباشو رو لبام گذاشت و آروم لبام رو مک میزد و منم همراهیش می کردم که در باز شد و معلممون اومد تو و....
مدرسه ی عشق
ویو ات
صبح با تابش تور به صورتم بیدار شدم و رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون و موهامو خشک کردم و یکم آرایش کردم و فرم مدرسه رو تنم کردم و رفتم پایین
_ سلام مامانیییی سلام بابایییی.
م.ات: سلام دخترم
ب.ات: چوب خوابیدی؟
_آره
رفتم نشستم و صبحونه ام رو خوردم و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم مدرسه.
اول رفتم اتاق خودم و دوربین های مداربسته ی دیروز رو چک کردم که دیدم چند تا از پسرای مدرسه یه دختر رو مجبور کردن که لباسش رو دربیاره و ازش فیلم گرفتن یکم دقت کردم دیدم اون پسره که مجبورش کرده لباسش رو در بیاره سوک هو هست . سوک هوِ عوضی! چون باباش با بابام دوسته نمیتونم اخراجش کنم زنک زدم به اولیای اون چن تا از پسرای دیگه که کنارش بودن و گفتم که بعد یه ساعت بیان دفترم.
رفتم کلاس و نشستم و کتاب ریاضی مو در آوردم چون زنگ اول ریاضی داشتیم. معلم اومد تو و شروع کرد به توضیح دادن درس و منم داشتم یواشکی با تهیونگ حرف میزدم
& مین ات و کیم تهیونگ! درباره چی دارین حرف میزنین؟
+ هیچی
& ات میتونی بقیه ی درس رو رو توضیح بدی؟
منم که میدونستم کجا بودیم پس رفتم پای تخته و شروع کردم به توضیح دادن که بعد از چند دقیقه زنگ رو زدن.
رفتم غذاخوری مدرسه و غذام رو گرفتم و رفتم نشستم یه گوشه و با تهیونگ غذام رو خوردم .این زنگ ورزش داشتیم و رفتیم از کمد های خصوصی مون لباس هامونو برداشتیم و پوشیدیم و رفتیم حیاط تا وسطی بازی کنیم. این بار دخترا وسط بودن و پسرا کنار چون دفعه ی قبل پسرا وسط بودن. داشتیم بازی میکردیم که من پام لیز خورد و افتادم زمین و پام زخمی شد و مچ پاک پیچید. با تهیونگ رفتیم اتاق بهداشت و پرستار مچ پام رو باند پیچی کرد ولی چون چسب نبود رفت از انباری برچسب بیاره. بعد از اینکه پرستار از اتاق رفت بیرون تهیونگ خودش رو چسبوند بهم و لباشو رو لبام گذاشت و آروم لبام رو مک میزد و منم همراهیش می کردم که در باز شد و معلممون اومد تو و....
۳.۵k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.