حاکم قلبم پارت❤️🩹 چهاردهم
حاکم قلبم پارت❤️🩹 چهاردهم
ادامه...........و بعد به سمت انباری رفتم و در انباری رو باز کردم
_خوبه زنجیر رو به همراه ذغال بهم بدین
~چشم
_آتیش رو روشن کنید و زنجیر رو داغ کن
[علامت مرده¥]
¥به خدا من کاری نکردم
_آهان پس چرا بهش دست زدی ؟
¥این کارم اجبار بود !
_از طرف کی اومدی ؟
¥عمرا بهت بگم عوضی
_اهان پس فکر کردی کاری باهات ندارم
و زنجیر رو داغ کرد و یه چند تا به مرده زد همه جاش در خون بود و یونگی چاقو رو در آورد و توی چشم مرد فروکرد و چشمش رو درآورد و مرد با اینکه زنده بود هنوز نمرده بود
_حالا کی عوضیه
¥تو داری فقط خودتو خسته میکنی
و یونگی با این حرف مرد عصبانی شد و یه سطل آب جوش داغ و داغ روی سر مرد خالی کرد و همه جای مرد سوخت و داد بلند کرد و یونگی مجبور شد دهن اونو با یه پارچه ببنده_من میرم شماها هم بیاید بیرون و یه دونفرتون دم در وایسته
رفتم طبقه بالا روی تمام بدنم خون پاشیده بود یه دوش گرفتم و اومدم رو تخت دراز کشیدم و نفهمیدم کی خوابم برد
از زبان جنی
صبح بلند شدم دیدم یونگی هنوز خوابه بلند شدم لباسم رو عوض کردم رفتم دستشویی و مو هامو درست کردم و خودمو مرتب کردم و رفتم پایین و صبحانه مو خوردم و نشستم رو کاناپه کم کم حوصله ام داشت سر میرفت که یهو از یه چیزی تعجب خیلی شدیدی کردم که چرا .............
تمام ............ تا پارت های بعد بای بای 💜💜💜
ادامه...........و بعد به سمت انباری رفتم و در انباری رو باز کردم
_خوبه زنجیر رو به همراه ذغال بهم بدین
~چشم
_آتیش رو روشن کنید و زنجیر رو داغ کن
[علامت مرده¥]
¥به خدا من کاری نکردم
_آهان پس چرا بهش دست زدی ؟
¥این کارم اجبار بود !
_از طرف کی اومدی ؟
¥عمرا بهت بگم عوضی
_اهان پس فکر کردی کاری باهات ندارم
و زنجیر رو داغ کرد و یه چند تا به مرده زد همه جاش در خون بود و یونگی چاقو رو در آورد و توی چشم مرد فروکرد و چشمش رو درآورد و مرد با اینکه زنده بود هنوز نمرده بود
_حالا کی عوضیه
¥تو داری فقط خودتو خسته میکنی
و یونگی با این حرف مرد عصبانی شد و یه سطل آب جوش داغ و داغ روی سر مرد خالی کرد و همه جای مرد سوخت و داد بلند کرد و یونگی مجبور شد دهن اونو با یه پارچه ببنده_من میرم شماها هم بیاید بیرون و یه دونفرتون دم در وایسته
رفتم طبقه بالا روی تمام بدنم خون پاشیده بود یه دوش گرفتم و اومدم رو تخت دراز کشیدم و نفهمیدم کی خوابم برد
از زبان جنی
صبح بلند شدم دیدم یونگی هنوز خوابه بلند شدم لباسم رو عوض کردم رفتم دستشویی و مو هامو درست کردم و خودمو مرتب کردم و رفتم پایین و صبحانه مو خوردم و نشستم رو کاناپه کم کم حوصله ام داشت سر میرفت که یهو از یه چیزی تعجب خیلی شدیدی کردم که چرا .............
تمام ............ تا پارت های بعد بای بای 💜💜💜
۵.۹k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.