حاکم قلبم ❤️🩹 پارت پانزدهم پارت آخر
حاکم قلبم ❤️🩹 پارت پانزدهم پارت آخر
ادامه......... که چرا همه چیز داره تیر و تار میشه که یهو از خواب پریدم بالا
+یعنی چی یعنی همه ی اینا خواب بود!؟
دلم نمی خواست که بیدار شم ولی دیدم تو خونه خودمونم چند دقیقه بعد صبحانه مو خوردم و رفتم بیرون تا قدم بزنم و ذهنم همش در گیر خوابی که دیدم بود یعنی یونگی که تو خواب دیدم واقعی نیست ؟
همینطور که راه میرفتم گریه هم میکردم که چرا من باید این خواب رو ببینم که لیسا دوستم پیام داد که امشب بریم بار منم قبول کردم و رفتم خونه و دیدم ساعت ۷شبه آماده شدم و لیسا اومد دنبالم و به لباس تنگ و باز مشکی پوشیده بودم و همه ماجرا رو برای لیسا تعریف کردم و رسیدیم به بار
از زبان یونگی
امروز از خواب پریدم بالا و از اینکه همه اینا خواب بود عصابم بهم ریخت و همش داشتم به خوابم فکر میکردم و رو کاناپه نشسته بودم که جونگکوک بهم پیام داد که امشب بریم بار منم قبول کردم و رفتیم بار بعد چند ساعت دیدم یه دختره که از پشت شبیه جنی بود رفت بیرون و منم دنبالش رفتم
_خانم حالتون خوبه ؟
+آره خوبم
و واقعا دیدم خود جنی بود
_جنی تو حالت خوب نیست
+منظورتون چیه ؟
_تو اصلا منو دیدی
+تو واقعا خودتی ........
و دیدم جنی غش کرد به دوستش و به جونگکوک گفتم که من میرم خونه و جونگکوک هم با ماشین لیسا بیاد
و من جنی رو بردم خونه خودم و گذاشتمش روی تخت و بعد چند ساعت بیدار شد
+من کجام .......... اینجا کجاست
_جنی تو خوبی
ولی هنوز هیچی نشده جنی با خوشحالی پرید بغلم و بعد ............... اهم 🔞 اهم 🔞😈
پایان ............. نخواستم ناراحتتون کنم برای همین آخرش خوب تموم شد 🍷😘♥️🔞
یه نفر رو بگین شیپ کنم لطفا تکپارتی باشه
بای بای ♥️
ادامه......... که چرا همه چیز داره تیر و تار میشه که یهو از خواب پریدم بالا
+یعنی چی یعنی همه ی اینا خواب بود!؟
دلم نمی خواست که بیدار شم ولی دیدم تو خونه خودمونم چند دقیقه بعد صبحانه مو خوردم و رفتم بیرون تا قدم بزنم و ذهنم همش در گیر خوابی که دیدم بود یعنی یونگی که تو خواب دیدم واقعی نیست ؟
همینطور که راه میرفتم گریه هم میکردم که چرا من باید این خواب رو ببینم که لیسا دوستم پیام داد که امشب بریم بار منم قبول کردم و رفتم خونه و دیدم ساعت ۷شبه آماده شدم و لیسا اومد دنبالم و به لباس تنگ و باز مشکی پوشیده بودم و همه ماجرا رو برای لیسا تعریف کردم و رسیدیم به بار
از زبان یونگی
امروز از خواب پریدم بالا و از اینکه همه اینا خواب بود عصابم بهم ریخت و همش داشتم به خوابم فکر میکردم و رو کاناپه نشسته بودم که جونگکوک بهم پیام داد که امشب بریم بار منم قبول کردم و رفتیم بار بعد چند ساعت دیدم یه دختره که از پشت شبیه جنی بود رفت بیرون و منم دنبالش رفتم
_خانم حالتون خوبه ؟
+آره خوبم
و واقعا دیدم خود جنی بود
_جنی تو حالت خوب نیست
+منظورتون چیه ؟
_تو اصلا منو دیدی
+تو واقعا خودتی ........
و دیدم جنی غش کرد به دوستش و به جونگکوک گفتم که من میرم خونه و جونگکوک هم با ماشین لیسا بیاد
و من جنی رو بردم خونه خودم و گذاشتمش روی تخت و بعد چند ساعت بیدار شد
+من کجام .......... اینجا کجاست
_جنی تو خوبی
ولی هنوز هیچی نشده جنی با خوشحالی پرید بغلم و بعد ............... اهم 🔞 اهم 🔞😈
پایان ............. نخواستم ناراحتتون کنم برای همین آخرش خوب تموم شد 🍷😘♥️🔞
یه نفر رو بگین شیپ کنم لطفا تکپارتی باشه
بای بای ♥️
۴.۴k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.