پارت 20
پارت 20
لبخندی زدم و گذاشتم بره. بعد اینکه رفت لباسامو عوض کرد و آرایشمو ترمیم کردم. موهامو مرتب کردم و رفتم پایین. وقتی از پله ها میرفتم پایین همه حواسشون به من بود. خیلی عادی از بین جمعیت طوری که انگار چیزی نشده بود رد شدم و رفتم پیش بچه ها.
+خوشگلتر از قبل شدی.
☆تو این لباس میدرخشی.
لبخندی زدم و نگاهی به سوجون انداختم.
_میشه یه لحظه باهات حرف بزنم؟
رفتیم یه جای خلوت.
•چیزی شده؟
_سوجون...تو...تو دستشویی یه...یه آدم مر...مرده!
•چی داری میگی؟ یه آدم مرده؟
_خودم دیدمش.
فلش بک به چند دقیقه قبل
بعد از اینکه هیونجین رفت رفتم لباسامو برداشتم. در رو قفل کردم که کسی نیاد داخل. لباسامو عوض کردم داشتم لباسم رو تا میکردم که یه چیزی از گوشه چشمم نظرمو جلب کرد. یه حلقه. یه حلقه جلوی یکی از اتاقای سرویس بود. رفتم حلقه رو بردارم که متوجه خون روی زمین شدم. خیلی ترسیده بودم. میترسیدم در رو باز کنم ولی آروم دستای لرزونمو بردم سمت در. در رو که باز کردم با چیزی که دیدم شوکه شدم. جیغی زدم و افتادم زمین. عقب عقب رفتم. تا میتونستم از اون جنازه که غرق در خون بود دور شدم. نفس نفس میزدم. چیزی که جلو روم بود رو نمیتونستم هضم کنم. چطوری یه جنازه اینجاست و کسی متوجهش نشده.
آروم بلند شدم و خودمو جمع و جور کردم و رفتم پایین.
پایان فلش بک
•الان...میخوای بگی که یه جنازه اون بالاست؟
_میخوای خودت ببین اگه باور نمیکنی.
•نه نه فقط...الان گیج شدم.
+چیزی شده؟ مضطرب به نظر میاین.
_چیزی نیست نگران نباش.
+چیزی نیست رنگ از صورت سوجون پریده؟
(صدای جیغ)
(پارت دوم لباس ا.ت)
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
لبخندی زدم و گذاشتم بره. بعد اینکه رفت لباسامو عوض کرد و آرایشمو ترمیم کردم. موهامو مرتب کردم و رفتم پایین. وقتی از پله ها میرفتم پایین همه حواسشون به من بود. خیلی عادی از بین جمعیت طوری که انگار چیزی نشده بود رد شدم و رفتم پیش بچه ها.
+خوشگلتر از قبل شدی.
☆تو این لباس میدرخشی.
لبخندی زدم و نگاهی به سوجون انداختم.
_میشه یه لحظه باهات حرف بزنم؟
رفتیم یه جای خلوت.
•چیزی شده؟
_سوجون...تو...تو دستشویی یه...یه آدم مر...مرده!
•چی داری میگی؟ یه آدم مرده؟
_خودم دیدمش.
فلش بک به چند دقیقه قبل
بعد از اینکه هیونجین رفت رفتم لباسامو برداشتم. در رو قفل کردم که کسی نیاد داخل. لباسامو عوض کردم داشتم لباسم رو تا میکردم که یه چیزی از گوشه چشمم نظرمو جلب کرد. یه حلقه. یه حلقه جلوی یکی از اتاقای سرویس بود. رفتم حلقه رو بردارم که متوجه خون روی زمین شدم. خیلی ترسیده بودم. میترسیدم در رو باز کنم ولی آروم دستای لرزونمو بردم سمت در. در رو که باز کردم با چیزی که دیدم شوکه شدم. جیغی زدم و افتادم زمین. عقب عقب رفتم. تا میتونستم از اون جنازه که غرق در خون بود دور شدم. نفس نفس میزدم. چیزی که جلو روم بود رو نمیتونستم هضم کنم. چطوری یه جنازه اینجاست و کسی متوجهش نشده.
آروم بلند شدم و خودمو جمع و جور کردم و رفتم پایین.
پایان فلش بک
•الان...میخوای بگی که یه جنازه اون بالاست؟
_میخوای خودت ببین اگه باور نمیکنی.
•نه نه فقط...الان گیج شدم.
+چیزی شده؟ مضطرب به نظر میاین.
_چیزی نیست نگران نباش.
+چیزی نیست رنگ از صورت سوجون پریده؟
(صدای جیغ)
(پارت دوم لباس ا.ت)
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
۵.۱k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.