Angel of life and death p6
#فیک
#فیکشن
#استری_کیدز
مرد دستش رو به سمت موهای دخترک برد و آروم آروم نوازشش میکرد
فلیکس : هومم...دختر کوچولوی من...
.
اروم جسم دخترک رو که دیگه به خواب رفته بود رو بلند کرد و به سمت تخت برد و با احتیاط روی تخت قرارش داد.....روی موهای سیاه و ابریشمی دخترک بوسه ای گذاشت و بعد از لبخندی که به صورت غرق در خواب دخترک زد...از اتاق خارج شد...
هیون : چی شد خوابید ؟
همینطور که در چند قدمی فلیکس ایستاده بود سوال کرد...
فلیکس آروم سرش رو تکون داد
هیون آهی کشید و به بدنش کش و قوسی داد و به سمت مبل راحتی حال پذیرایی کوچیک رفت و روش دراز کشید
هیون :منم خوابم میاد...
با صدای خوابالودی زمزمه کرد و بال های بزرگ و سیاه رنگش رو دور خودش حصار کرد و آروم پلکاشو روی هم گذاشت...
فلیکس هم خسته بود...اما نمیتونست دخترک رو تنها بزاره...پس دوباره وارد اتاق دخترک شد و در رو پشت سرش بست...
به سمت تخت دخترک رفت و کنار تخت روی صندلی کوچیک کنار تخت نشست و آروم سرش رو روی دست دخترک گذاشت و چشماش رو بست...
.
آروم آروم پلکاشو از هم فاصله داد..
با دیدن صورت غرق در خواب مرد..لبخندی زد و خیلی آروم دستش رو از زیر سر فرشته ی محافظش برداشت...
آروم آروم بلند شد و به سمت در خروجی اتاق رفت...در رو باز کرد که با صورت غرق در خواب هیونجین مواجه شد...دوباره لبخندی زد و به سمت آشپزخونه رفت و شروع کرد به درست کردن قهوه
هیون آروم آروم چشماش رو باز کرد...
بال هاشو جمع کرد و از روی مبل نشست...
آمه : صبح بخیر
همینطور که چشماش رو میمالید....خوابالود به سمت دخترک برگشت
هیون :هوم...صبح بخیر ...
دوباره مشغول درست کردن قهوه شد که دستش به لیوان روی اپن خورد و باعث شد بیوفته و بشکنه...
هیون با شنیدن صدای شکسته شدن شیئ..از جاش بلند شد و با تعجب نگاهت میکرد..
هیون :باز چی کار کردی ؟
دخترک خودش رو خم کرد تا تیکه های شیشه رو جمع کنه اما توی همین حال دستش به تیکه شیشه ی تیز خورد و بریدگی کوچیکی روی انگشتش ایجاد شد...
هیون اخمی کرد و به سمتش رفت و دستش رو گرفت
هیون : نمیخواد جمعشون کنی....برو پیش فلیکس
با لحن جدیی لب زد
آمه : چیزی نیست...فقط یک بریدگی کوچیکه...
هیون محکم تز از قبل دست دخترک رو حصار کرد
هیون : گفتم برو پیش فلیکس
با چشمای عصبی و قرمزش نگاهش میکرد
هیون : تو زخمی شدی...
آمه :خب؟
هیون : فقط فلیکس میتونه درمانت کنه....
دخترک قیافش رو پوکر کرد و با چشمای ریز به مرد نکته میکرد
آمه : خب زخمش کوچیکه...چرا درمان ؟
هیون نگاهی به زخم کرد و دوباره نگاهش رو به دخترک داد
#فیکشن
#استری_کیدز
مرد دستش رو به سمت موهای دخترک برد و آروم آروم نوازشش میکرد
فلیکس : هومم...دختر کوچولوی من...
.
اروم جسم دخترک رو که دیگه به خواب رفته بود رو بلند کرد و به سمت تخت برد و با احتیاط روی تخت قرارش داد.....روی موهای سیاه و ابریشمی دخترک بوسه ای گذاشت و بعد از لبخندی که به صورت غرق در خواب دخترک زد...از اتاق خارج شد...
هیون : چی شد خوابید ؟
همینطور که در چند قدمی فلیکس ایستاده بود سوال کرد...
فلیکس آروم سرش رو تکون داد
هیون آهی کشید و به بدنش کش و قوسی داد و به سمت مبل راحتی حال پذیرایی کوچیک رفت و روش دراز کشید
هیون :منم خوابم میاد...
با صدای خوابالودی زمزمه کرد و بال های بزرگ و سیاه رنگش رو دور خودش حصار کرد و آروم پلکاشو روی هم گذاشت...
فلیکس هم خسته بود...اما نمیتونست دخترک رو تنها بزاره...پس دوباره وارد اتاق دخترک شد و در رو پشت سرش بست...
به سمت تخت دخترک رفت و کنار تخت روی صندلی کوچیک کنار تخت نشست و آروم سرش رو روی دست دخترک گذاشت و چشماش رو بست...
.
آروم آروم پلکاشو از هم فاصله داد..
با دیدن صورت غرق در خواب مرد..لبخندی زد و خیلی آروم دستش رو از زیر سر فرشته ی محافظش برداشت...
آروم آروم بلند شد و به سمت در خروجی اتاق رفت...در رو باز کرد که با صورت غرق در خواب هیونجین مواجه شد...دوباره لبخندی زد و به سمت آشپزخونه رفت و شروع کرد به درست کردن قهوه
هیون آروم آروم چشماش رو باز کرد...
بال هاشو جمع کرد و از روی مبل نشست...
آمه : صبح بخیر
همینطور که چشماش رو میمالید....خوابالود به سمت دخترک برگشت
هیون :هوم...صبح بخیر ...
دوباره مشغول درست کردن قهوه شد که دستش به لیوان روی اپن خورد و باعث شد بیوفته و بشکنه...
هیون با شنیدن صدای شکسته شدن شیئ..از جاش بلند شد و با تعجب نگاهت میکرد..
هیون :باز چی کار کردی ؟
دخترک خودش رو خم کرد تا تیکه های شیشه رو جمع کنه اما توی همین حال دستش به تیکه شیشه ی تیز خورد و بریدگی کوچیکی روی انگشتش ایجاد شد...
هیون اخمی کرد و به سمتش رفت و دستش رو گرفت
هیون : نمیخواد جمعشون کنی....برو پیش فلیکس
با لحن جدیی لب زد
آمه : چیزی نیست...فقط یک بریدگی کوچیکه...
هیون محکم تز از قبل دست دخترک رو حصار کرد
هیون : گفتم برو پیش فلیکس
با چشمای عصبی و قرمزش نگاهش میکرد
هیون : تو زخمی شدی...
آمه :خب؟
هیون : فقط فلیکس میتونه درمانت کنه....
دخترک قیافش رو پوکر کرد و با چشمای ریز به مرد نکته میکرد
آمه : خب زخمش کوچیکه...چرا درمان ؟
هیون نگاهی به زخم کرد و دوباره نگاهش رو به دخترک داد
۲۱.۸k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.