دلهره
# دلهره
ادامه ی part ۷۳
چند تا شیرینی فروشی دیگه هم رفتم ولی یا نداشتن یا اینکه سفارشی اماده میکردن و برای این زمان نداشتم چون میگفتن که فردا باید تحویل بگیری
تقریبا کل سئول رو گشتم اما یا بسته بودن یا اینکه نداشتن اه کلافه ای کشیدم و دستمو مشت کردم و به فرمون کوبیدم شانس از هیچی ندارم
ماشین رو روشن کردم و دوباره راه افتادم چشمم به یه سوپر مارکت افتاد میتونستم خودمم کیک رو درست کنم
پس سریع به سمت سوپر مارکت رفتم و وسایل مورد نیاز رو خریدم
از سوپر مارکت خارج شدم که چشمم به یه جواهر فروشی اون سمت خیابون خورد
با ذوق وسایل رو توی ماشین گذاشتم و به سمت جواهر فروشی رفتم
دوست داشتم برای روز تولدش یه چیزی بهش کادو بدم که نشانه ی عشقمون باشه
داشتم جواهرات رو نگاه مبکزدم که به یه قسمت رسیدم که حلقه های زوجی داشت
نمیدونم چرا یه دفعه به سرم زد که یکی از اینا بخرم
پس با چشمام دنبال یکی از بهترین اونا گشتم
ادامه ی part ۷۳
چند تا شیرینی فروشی دیگه هم رفتم ولی یا نداشتن یا اینکه سفارشی اماده میکردن و برای این زمان نداشتم چون میگفتن که فردا باید تحویل بگیری
تقریبا کل سئول رو گشتم اما یا بسته بودن یا اینکه نداشتن اه کلافه ای کشیدم و دستمو مشت کردم و به فرمون کوبیدم شانس از هیچی ندارم
ماشین رو روشن کردم و دوباره راه افتادم چشمم به یه سوپر مارکت افتاد میتونستم خودمم کیک رو درست کنم
پس سریع به سمت سوپر مارکت رفتم و وسایل مورد نیاز رو خریدم
از سوپر مارکت خارج شدم که چشمم به یه جواهر فروشی اون سمت خیابون خورد
با ذوق وسایل رو توی ماشین گذاشتم و به سمت جواهر فروشی رفتم
دوست داشتم برای روز تولدش یه چیزی بهش کادو بدم که نشانه ی عشقمون باشه
داشتم جواهرات رو نگاه مبکزدم که به یه قسمت رسیدم که حلقه های زوجی داشت
نمیدونم چرا یه دفعه به سرم زد که یکی از اینا بخرم
پس با چشمام دنبال یکی از بهترین اونا گشتم
۴.۸k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.