دلهره
# دلهره
part 74
بلاخره بعد یه عالمه گشتن یکی چشمم رو گرفت یه نگاه به ساعت انداختم کی اینقدر گذشت ساعت ۴ عصر بود هنوز باید کیک درست میکردم
سریع اونا رو حساب کردم و به طرف خونه حرکتم
کردم یه نگاه به گوشیم انداختم چندتا تماس بی پاسخ داشتم از طرف تهیونگ
اصلا حواسم به گوشی نبود
به خونه که رسیدم وسایل رو پیاده کردم و به طرف اشپزخونه رفتم
گوشیم رو اوردم و ترز پختش رو توی گوگل زدم سعی کردم دستور عمل ها رو مو به مو انجام بدم که مبادا خراب شه
بعد از درست کردن خمیر کیک اونو توی فر گذاشتم و شروع کردم به درست کردن خامه ی نسکافه ایش
تقریبا خامه اماده بود
فکر کنم همه چی همونجور که میخواستم پیش رفت
بلاخره کیک اماده شد از توی فر درش اوردم و صبر کردم تا سرد شه
بعد از سرد شدنش برشش دادم و بین هر لایه خامه زدم
فقط مونده بود اطرافش رو خامه بزنم و تزئین های جزعی
پس سری دست به کار شدم
بعد از بیست دقیقه بلاخره تموم شد از اون جیزی که فکرکردم بهتر شده بود یه نگاه به ساعت انداختم یعنی دوساعت طول کشید درست کردن این
کیک رو توی یخچال گذاشتم تا خنک شه
خودمم به سمت اتاق رفتم تا یه استراحتی کرده باشم
روی تخت دراز کشیدم و گوشیمو برداشتم
وای یادم رفت به تهیونگ زنگ بزنم
سریع شمارش رو گرفتم که طولی نکشید که جواب داد
نزاشت حرفی بزنم و شروع به صحبت کرد
_ دختر تا الا کجا بودی میدونی چند بار زنگ زدم داشتم حاضر میشدم بیام خونتون حداقل یه پامک میزاشتی
_ تهیونگ ببخشید درگیر بودم خودم امروز یه سر میام خونتون
_ نمیخواد خودم میام دنبالت
_ نمیخواد خودم میام نیازی نیست تو بیای دیگه اصلا منتظر باش الا خودم میام
_ هی از دست تو
اوکی مراقب باش
_ باشه
گوشی رو قطع کردم و به سمت کمد رفتم یعنی لباس چه رنگی بپوشم
چشمم به اون لباس سیاه خورد تصمیم گرفته بود لباسوی سیاه رو کنار بزارم ولی اون لباس خیلی خوشگل بود پس همون لباس رو بیرون اوردم
یه لباس سیاه مجلسی بود بلند نبود زیاد کوتاهم مباد تقریبا رون هامو پوشنده بود
بعد از پوشیدن لباس یه ارایش خیلی کم کردم و با پوشید کفشم تکمیل شدم به سمت اشپز خونه رفتم و کیک رو بیرون اوردم
و در اخر سوییچ ماشین رو برداشتم و به طرف خونه ی تهیونگ حرکت کردم
وقتی رسیدم یه زنگ بهش زدم و اون کادو رو توی کیفم گذاشتم
دیگه همه چی تکمیل شده بود
کیک رو برداشتم و به سمت در رفتم معمولا همیشه خودش میومد جلوی در ولی خبری از نبود در رو بستم و وارد خونش شدم پس این پسر کجاست از فرصت استفاده کرده و شمع های کیک رو روشن کردم
با صدای تهیونگ سرم رو چرخوندم
_ چخبره اینجا
کیک رو توی دستم گرفت و به سمتش گرفتم
_ تولدت مبارک مستر کیم
part 74
بلاخره بعد یه عالمه گشتن یکی چشمم رو گرفت یه نگاه به ساعت انداختم کی اینقدر گذشت ساعت ۴ عصر بود هنوز باید کیک درست میکردم
سریع اونا رو حساب کردم و به طرف خونه حرکتم
کردم یه نگاه به گوشیم انداختم چندتا تماس بی پاسخ داشتم از طرف تهیونگ
اصلا حواسم به گوشی نبود
به خونه که رسیدم وسایل رو پیاده کردم و به طرف اشپزخونه رفتم
گوشیم رو اوردم و ترز پختش رو توی گوگل زدم سعی کردم دستور عمل ها رو مو به مو انجام بدم که مبادا خراب شه
بعد از درست کردن خمیر کیک اونو توی فر گذاشتم و شروع کردم به درست کردن خامه ی نسکافه ایش
تقریبا خامه اماده بود
فکر کنم همه چی همونجور که میخواستم پیش رفت
بلاخره کیک اماده شد از توی فر درش اوردم و صبر کردم تا سرد شه
بعد از سرد شدنش برشش دادم و بین هر لایه خامه زدم
فقط مونده بود اطرافش رو خامه بزنم و تزئین های جزعی
پس سری دست به کار شدم
بعد از بیست دقیقه بلاخره تموم شد از اون جیزی که فکرکردم بهتر شده بود یه نگاه به ساعت انداختم یعنی دوساعت طول کشید درست کردن این
کیک رو توی یخچال گذاشتم تا خنک شه
خودمم به سمت اتاق رفتم تا یه استراحتی کرده باشم
روی تخت دراز کشیدم و گوشیمو برداشتم
وای یادم رفت به تهیونگ زنگ بزنم
سریع شمارش رو گرفتم که طولی نکشید که جواب داد
نزاشت حرفی بزنم و شروع به صحبت کرد
_ دختر تا الا کجا بودی میدونی چند بار زنگ زدم داشتم حاضر میشدم بیام خونتون حداقل یه پامک میزاشتی
_ تهیونگ ببخشید درگیر بودم خودم امروز یه سر میام خونتون
_ نمیخواد خودم میام دنبالت
_ نمیخواد خودم میام نیازی نیست تو بیای دیگه اصلا منتظر باش الا خودم میام
_ هی از دست تو
اوکی مراقب باش
_ باشه
گوشی رو قطع کردم و به سمت کمد رفتم یعنی لباس چه رنگی بپوشم
چشمم به اون لباس سیاه خورد تصمیم گرفته بود لباسوی سیاه رو کنار بزارم ولی اون لباس خیلی خوشگل بود پس همون لباس رو بیرون اوردم
یه لباس سیاه مجلسی بود بلند نبود زیاد کوتاهم مباد تقریبا رون هامو پوشنده بود
بعد از پوشیدن لباس یه ارایش خیلی کم کردم و با پوشید کفشم تکمیل شدم به سمت اشپز خونه رفتم و کیک رو بیرون اوردم
و در اخر سوییچ ماشین رو برداشتم و به طرف خونه ی تهیونگ حرکت کردم
وقتی رسیدم یه زنگ بهش زدم و اون کادو رو توی کیفم گذاشتم
دیگه همه چی تکمیل شده بود
کیک رو برداشتم و به سمت در رفتم معمولا همیشه خودش میومد جلوی در ولی خبری از نبود در رو بستم و وارد خونش شدم پس این پسر کجاست از فرصت استفاده کرده و شمع های کیک رو روشن کردم
با صدای تهیونگ سرم رو چرخوندم
_ چخبره اینجا
کیک رو توی دستم گرفت و به سمتش گرفتم
_ تولدت مبارک مستر کیم
۶.۵k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.