دلهره
# دلهره
part 7۲
یه نگاه به نیمکت انداختم اوه اون گل رو یادم رفته بود اینقدر که برای نقاشی شوق داشتم
نقاشی رو دست تهیونگ دادم و به طرف نیمکت رفتم گلها رو برداشتم و پیش تهیونگ برگشتم
_ بیا این وسایل ها رو توی ماشین بزاریم
اینجوری راحت تر میتونیم به ادامه ی گردشمون برسیم مگه نه
با تکون داد سرم حرفشو تایید کردم و دنبالش راه افتادم
نقاشی رو همراه با گلها توی ماشین گذاشتیم
بعدشم با تهیونگ به سمت یکی از رستوران ها که همون نزدیکی ها بود رفتیم
اخرای شب بود و فکر کنم اینجا اخرین جایی بود که امشب میتونستیم بریم
تهیونگ مشغول سفارش دادن شام بود
و منم داشتم رستوران رو برسی میکردم
تمام شهر وایب کلاسیک میداد از جمله این رستوران
تهیونگ همراه با گارسون برگشت گارسون بعد لز چیدن غذا ها محل رو ترک کرد
تهیونگ استیک گوشت همراه با شراب قرمز سفارش داده بود حدس میزدم قراره اینا رو سفارش بده زیاد کسی نبود که اهل شراب باشم
با صدای تهیونگ به خودم اومد
_ نکنه خوشت نمیاد
_ نه چرا این سوال رو میپرسی
_ هیچی همینجوری چون یادم رفت قبل از سفارش دادن نظرت رو بپرسم
_ نه اصلا فقط یکم غافلگیر شدم همین
بعد از خوردن شام از رستوران خارج شدیم
دیر وقت بود پس بهتر بود به سمت خونه حرکت کنیم همراه با تهیونگ به سمت ماشین رفتیم دقیقا ماشین روبه روی اون کافیشاپ پارک کرده بود
سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم
اهل خوردن شراب نیستم ولی شرابی که امشب خوردم باعث خواب الودگیم شده بود اما برعکس من تهیونگ کاملا سر حال بود
برای همین نفهمیدم دقیقا کجای مسیر بودیم که خوابم برد
ویو تهیونگ
وسط های مسیر کم کم نوئل خوابش برد
سعی کردم حواسم رو به مسیر بدم
بلاخره بعد مدتی رانندگی به عمارت نوئل رسیدم
با وایسادن ماشین نوئل کم کم بیدار شد
_ چند ساعت خوابیدم
_ وسط های مسیر خوابت برد از ماشین پیاده شدم و در رو برای نوئل باز کردم هنوز تو عالم خواب بود پس کیفی که کنارش بود رو برداشتم و دستشو گرفتم تا راحت تر بتونه راه بره
نگهبانا با دیدن نوئل در رو باز کردن وارد عمارت شدیم نوئل رو تا اتاقش همراهی کردم کیفش رو روی میز اتاقش گذاشتم
کنار نوئل روی تخت نشستم و بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم
_ خب من دیگه میرم بعد از عوض کردن لباست بگیر بخواب
_ باشه تهیونگ تو هم برو خونه درسته فردا روز تعطیله ولی باز بهتره زود بخوابی
تهیونگ بعد از خداحافظی روباره ازم از اتاق خارج شد منم بعد از عوض کردن لباسم روی تخت دراز کشیدم و خیلی زود خوابم برد
part 7۲
یه نگاه به نیمکت انداختم اوه اون گل رو یادم رفته بود اینقدر که برای نقاشی شوق داشتم
نقاشی رو دست تهیونگ دادم و به طرف نیمکت رفتم گلها رو برداشتم و پیش تهیونگ برگشتم
_ بیا این وسایل ها رو توی ماشین بزاریم
اینجوری راحت تر میتونیم به ادامه ی گردشمون برسیم مگه نه
با تکون داد سرم حرفشو تایید کردم و دنبالش راه افتادم
نقاشی رو همراه با گلها توی ماشین گذاشتیم
بعدشم با تهیونگ به سمت یکی از رستوران ها که همون نزدیکی ها بود رفتیم
اخرای شب بود و فکر کنم اینجا اخرین جایی بود که امشب میتونستیم بریم
تهیونگ مشغول سفارش دادن شام بود
و منم داشتم رستوران رو برسی میکردم
تمام شهر وایب کلاسیک میداد از جمله این رستوران
تهیونگ همراه با گارسون برگشت گارسون بعد لز چیدن غذا ها محل رو ترک کرد
تهیونگ استیک گوشت همراه با شراب قرمز سفارش داده بود حدس میزدم قراره اینا رو سفارش بده زیاد کسی نبود که اهل شراب باشم
با صدای تهیونگ به خودم اومد
_ نکنه خوشت نمیاد
_ نه چرا این سوال رو میپرسی
_ هیچی همینجوری چون یادم رفت قبل از سفارش دادن نظرت رو بپرسم
_ نه اصلا فقط یکم غافلگیر شدم همین
بعد از خوردن شام از رستوران خارج شدیم
دیر وقت بود پس بهتر بود به سمت خونه حرکت کنیم همراه با تهیونگ به سمت ماشین رفتیم دقیقا ماشین روبه روی اون کافیشاپ پارک کرده بود
سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم
اهل خوردن شراب نیستم ولی شرابی که امشب خوردم باعث خواب الودگیم شده بود اما برعکس من تهیونگ کاملا سر حال بود
برای همین نفهمیدم دقیقا کجای مسیر بودیم که خوابم برد
ویو تهیونگ
وسط های مسیر کم کم نوئل خوابش برد
سعی کردم حواسم رو به مسیر بدم
بلاخره بعد مدتی رانندگی به عمارت نوئل رسیدم
با وایسادن ماشین نوئل کم کم بیدار شد
_ چند ساعت خوابیدم
_ وسط های مسیر خوابت برد از ماشین پیاده شدم و در رو برای نوئل باز کردم هنوز تو عالم خواب بود پس کیفی که کنارش بود رو برداشتم و دستشو گرفتم تا راحت تر بتونه راه بره
نگهبانا با دیدن نوئل در رو باز کردن وارد عمارت شدیم نوئل رو تا اتاقش همراهی کردم کیفش رو روی میز اتاقش گذاشتم
کنار نوئل روی تخت نشستم و بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم
_ خب من دیگه میرم بعد از عوض کردن لباست بگیر بخواب
_ باشه تهیونگ تو هم برو خونه درسته فردا روز تعطیله ولی باز بهتره زود بخوابی
تهیونگ بعد از خداحافظی روباره ازم از اتاق خارج شد منم بعد از عوض کردن لباسم روی تخت دراز کشیدم و خیلی زود خوابم برد
۸.۴k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.