دلهره
#دلهره
ادامه ی part 77
ویو تهیونگ
شونم سنگین شد یعنی اینقدر زود خوابش برده بود
یه نگاه به ساعت انداختم ساعت دو شب بود کی ساعت انقدر گذشت
امید وارم عملش خیلی زود تموم شه و موفقیت امید باشه وگرنه معلوم نیست اون موقع حال این دختر چطور باشه
خیره به در اتاق عمل بودم.
تقریبا داشت هوا روشن میشد چشمام خسته بود و به زور بازشون گذاشته بودم
کم کم داشت چشمام خواب میرفت که در اتاق عمل باز شد و دکتر از اتاق بیروان اومد
نوئل روی صندلی خوبوندم و به سمت دکتر رفتم
_ عملش چطور بود
_ فعلا حالش خوبه ولی به یه کلیه نیاز داریم سنشون بالاست و با یه کلیه زندگی کردن براشون سخته
_ باشه یه جوری جورش میکنم
عملش که مشکل دیگه ای نداشت الا میتونید به بخش منتقلش کنید
_ اره لش خوب بود خوشبختانه چاقو توی کلیش خورده بود نه جای دیگه ای ولی بازم یکم دشوار بود اما خوشبختانه الا حالش خوبه
_ که اینطور
بعد از رفتن دکتر پیش نوئل برگشتم و موهاش رو نوازش میکردم
_ الا حال مامانت بهتره نمیدونم اگه اتفاق بدی براش میوفتاد قرار بود چیکار کنی
کنار نوئل نشستم بدجور خوابم میومد ولی فعلا نمی تونستم بخوابم
به سمت کافیشاپ رفتم و یه قهوه خریدم تا یکم خواب از سرم بپره دوباره پیش نوئل برگشتم هنوز خوابیده بود حتما خیلی خوابش میومد
بعد از اینکه مادر نوئل رو به بخش منتقل کردن سعی کردم نوئل رو بیدار کنم چون قبلش اسرار داشت که هر اتفاقی افتاد بیدترش کنم حتما الا مشتاقه که بره مامانش رو ببینه
حتما وقتی ببینه عمل مادرش موفقیت امیز بوده خیلی خوشحال میشه
چند بار اروم صداش زدم ولی خسته تر از اونی بود که بیدار شه پس کنار کشیدم و گذاشتم خودش بیدار شه
بهتر بود بزارم خوب استراحت کنه
مشغول گشتن توی گوشی بودم که متوجه ی تکون خوردن نوئل شدم صورتش پر از عرق بود چه اتفاقی داره براش میوفته
_ نه ...نه .. نزدیکم نیا ... دو شو ازم .. مگه قرار نبود دست از سرم برداری .....
وقتی این اوضاع رو دیدم سعی کردم از خواب بیدارش کنم حتما داره کابوس میبینه
_ نوئل نوئل بیدار شو داری کابوس میبینی نوئل به خودت بیا
کم کم چشماش روباز کردم وقتی چهره ی منو دید سریع بغلم کرد
_ تهیونگ لطفا از کنارم نرو تنهام نزار من میترسم از تنهایی میترسم
_ هیشش نوئل نگران نباش من تنهات نمیزارم اونم یه کابوس بوده همش
ادامه ی part 77
ویو تهیونگ
شونم سنگین شد یعنی اینقدر زود خوابش برده بود
یه نگاه به ساعت انداختم ساعت دو شب بود کی ساعت انقدر گذشت
امید وارم عملش خیلی زود تموم شه و موفقیت امید باشه وگرنه معلوم نیست اون موقع حال این دختر چطور باشه
خیره به در اتاق عمل بودم.
تقریبا داشت هوا روشن میشد چشمام خسته بود و به زور بازشون گذاشته بودم
کم کم داشت چشمام خواب میرفت که در اتاق عمل باز شد و دکتر از اتاق بیروان اومد
نوئل روی صندلی خوبوندم و به سمت دکتر رفتم
_ عملش چطور بود
_ فعلا حالش خوبه ولی به یه کلیه نیاز داریم سنشون بالاست و با یه کلیه زندگی کردن براشون سخته
_ باشه یه جوری جورش میکنم
عملش که مشکل دیگه ای نداشت الا میتونید به بخش منتقلش کنید
_ اره لش خوب بود خوشبختانه چاقو توی کلیش خورده بود نه جای دیگه ای ولی بازم یکم دشوار بود اما خوشبختانه الا حالش خوبه
_ که اینطور
بعد از رفتن دکتر پیش نوئل برگشتم و موهاش رو نوازش میکردم
_ الا حال مامانت بهتره نمیدونم اگه اتفاق بدی براش میوفتاد قرار بود چیکار کنی
کنار نوئل نشستم بدجور خوابم میومد ولی فعلا نمی تونستم بخوابم
به سمت کافیشاپ رفتم و یه قهوه خریدم تا یکم خواب از سرم بپره دوباره پیش نوئل برگشتم هنوز خوابیده بود حتما خیلی خوابش میومد
بعد از اینکه مادر نوئل رو به بخش منتقل کردن سعی کردم نوئل رو بیدار کنم چون قبلش اسرار داشت که هر اتفاقی افتاد بیدترش کنم حتما الا مشتاقه که بره مامانش رو ببینه
حتما وقتی ببینه عمل مادرش موفقیت امیز بوده خیلی خوشحال میشه
چند بار اروم صداش زدم ولی خسته تر از اونی بود که بیدار شه پس کنار کشیدم و گذاشتم خودش بیدار شه
بهتر بود بزارم خوب استراحت کنه
مشغول گشتن توی گوشی بودم که متوجه ی تکون خوردن نوئل شدم صورتش پر از عرق بود چه اتفاقی داره براش میوفته
_ نه ...نه .. نزدیکم نیا ... دو شو ازم .. مگه قرار نبود دست از سرم برداری .....
وقتی این اوضاع رو دیدم سعی کردم از خواب بیدارش کنم حتما داره کابوس میبینه
_ نوئل نوئل بیدار شو داری کابوس میبینی نوئل به خودت بیا
کم کم چشماش روباز کردم وقتی چهره ی منو دید سریع بغلم کرد
_ تهیونگ لطفا از کنارم نرو تنهام نزار من میترسم از تنهایی میترسم
_ هیشش نوئل نگران نباش من تنهات نمیزارم اونم یه کابوس بوده همش
۷.۰k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.