رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت_۸۱
اراد:مگه اینکه از رو جنازه من رد بشی که بخوای زنه منو عقد کنی بی ناموس میکشمت بی پدرو مادر باز کن این درو تا بهت نشون بدم مرتیکه بی غیرت یه دماری از اون ایدا در بیارم که اون سرش ناپیدا باز کن این درو
منو رزا با شنیدن اسم ایدا دهنامون از تعجب باز مونده بود
یهو دیدم رزا از حال رفت
اراد سریع رفت سمت رزا
بلندش کرد گزاشتش رو تخت بیچاره بازوش و پیشونیش بریده شده بود حتما کار اون ارسن پدر سگه
اراد اب زد به صورت رزا
رنگ اراد شده بود رنگ گچ دیوار
اراد زیر لب زمزمه میکرد
اراد:مگه من مردم که تو رو بدم دست اون
رزا رو بلند کرد گذاشت تو بغلش
یهو تو بغل رزا زد زیر گریه
خیلیه که یه پسر جلو بقیه گریه کنه
منم زدم زیر گریه ارمیا سرمو گرفت و تو بغلش قایم کرد
ارمیا:اروم باش خانمی
من:ارمیا میخوان میخوان منو رزا رو از شما جدا کنن من نمیخوام
ارمیا محکمبغلم کرد
اراد رزا رو گذاشت رو تخت دوباره رفت سمت در زد به در
اراد:بهنود بیا این دره بی صاحابو باز کن یه چیز شیرین بده رزا فشارش افتاده
دید جوابی نگرفت
یه لقد زد به در که منترسیدم
دوباره عربده کشید
اراد:ارسن عوضی نمیدونستم همچین ادم کثیفی هستی تلافیه همه ی این کارا رو سرت در میارم یادت باشه
در باز شد اون پسره فکر کنم اسمش محمد امین بود اومد تو
اراد یقشو گرفت چسبوند به دیوار از لای دندوناش با حرص گفت
اراد:مرتیکه کثافت مگه نگفتم زنم حالش بده یه چیز شیرین بیارین
محمد امین اروم گفت
محمد امین:من قراره کمکتون کنم ولی باید باهام راه بیاین باشه؟
اراد:یعنی چی
محمد امین:من یه پلیسم اینا یه باند خلافکارن منم ماموریتمه بیام اینجا پس قول بدین کمک کنین
با تعجی داشتم نگاش میکردم باورم نمیشد
از شوقم پریدم بغل ارمیا پاهامو دورش حلقه کردم اروم خندیدم
ارمیا:ای جونم همیشه بخند دنیای من
سرمو بردم عقب ل*ب*امو تند رو ل*ب*اش گذاشتم
ولی وقتی دیدم وضعیت مناسب نیست سریع اومدم پایین
ولی ارمیا دستشو دور کمرم حلقه کرد
اراد تو چشماش ستاره بارون بود
محمد امین پنج شیش تا شکلات از جیبش در اورد داد به اراد
محمد امین:اسم اصلیه من سامیاره سامیار راد ایناهم یده خانمتون منو احمد پلیسیم البته اسم احمد محمده من برم شک نکنن
داشت میرفت اراد بغلش کرد
اراد:خیلی اقایی
محمد امین خندیدو زد رو شونش
محمد امین:مراقب هم باشین
از بغلش اومد بیرون و رفت بیرون
ارادم تند رفت پیش رزا
اراد:رزا خانمم پاشو
رزا چشماشو باز کرد
رزا:ا..اراد
اراد:جانم
رزا زد زیر گریه
رزا:من نمیخوام از تو جدا بشم
هق هقش بیشتر شد
اراد بغلش کرد و پیشونیشو ب*و*سید
اراد:جدا نمیشیم نمیشیم زندگیم
رزا:دروغه تو میخوای منو بدی به اونا مگه منو سوار ماشین نکردی فکر میکردی من بهت خ*ی*ا*ن*ت کردم
پارت_۸۱
اراد:مگه اینکه از رو جنازه من رد بشی که بخوای زنه منو عقد کنی بی ناموس میکشمت بی پدرو مادر باز کن این درو تا بهت نشون بدم مرتیکه بی غیرت یه دماری از اون ایدا در بیارم که اون سرش ناپیدا باز کن این درو
منو رزا با شنیدن اسم ایدا دهنامون از تعجب باز مونده بود
یهو دیدم رزا از حال رفت
اراد سریع رفت سمت رزا
بلندش کرد گزاشتش رو تخت بیچاره بازوش و پیشونیش بریده شده بود حتما کار اون ارسن پدر سگه
اراد اب زد به صورت رزا
رنگ اراد شده بود رنگ گچ دیوار
اراد زیر لب زمزمه میکرد
اراد:مگه من مردم که تو رو بدم دست اون
رزا رو بلند کرد گذاشت تو بغلش
یهو تو بغل رزا زد زیر گریه
خیلیه که یه پسر جلو بقیه گریه کنه
منم زدم زیر گریه ارمیا سرمو گرفت و تو بغلش قایم کرد
ارمیا:اروم باش خانمی
من:ارمیا میخوان میخوان منو رزا رو از شما جدا کنن من نمیخوام
ارمیا محکمبغلم کرد
اراد رزا رو گذاشت رو تخت دوباره رفت سمت در زد به در
اراد:بهنود بیا این دره بی صاحابو باز کن یه چیز شیرین بده رزا فشارش افتاده
دید جوابی نگرفت
یه لقد زد به در که منترسیدم
دوباره عربده کشید
اراد:ارسن عوضی نمیدونستم همچین ادم کثیفی هستی تلافیه همه ی این کارا رو سرت در میارم یادت باشه
در باز شد اون پسره فکر کنم اسمش محمد امین بود اومد تو
اراد یقشو گرفت چسبوند به دیوار از لای دندوناش با حرص گفت
اراد:مرتیکه کثافت مگه نگفتم زنم حالش بده یه چیز شیرین بیارین
محمد امین اروم گفت
محمد امین:من قراره کمکتون کنم ولی باید باهام راه بیاین باشه؟
اراد:یعنی چی
محمد امین:من یه پلیسم اینا یه باند خلافکارن منم ماموریتمه بیام اینجا پس قول بدین کمک کنین
با تعجی داشتم نگاش میکردم باورم نمیشد
از شوقم پریدم بغل ارمیا پاهامو دورش حلقه کردم اروم خندیدم
ارمیا:ای جونم همیشه بخند دنیای من
سرمو بردم عقب ل*ب*امو تند رو ل*ب*اش گذاشتم
ولی وقتی دیدم وضعیت مناسب نیست سریع اومدم پایین
ولی ارمیا دستشو دور کمرم حلقه کرد
اراد تو چشماش ستاره بارون بود
محمد امین پنج شیش تا شکلات از جیبش در اورد داد به اراد
محمد امین:اسم اصلیه من سامیاره سامیار راد ایناهم یده خانمتون منو احمد پلیسیم البته اسم احمد محمده من برم شک نکنن
داشت میرفت اراد بغلش کرد
اراد:خیلی اقایی
محمد امین خندیدو زد رو شونش
محمد امین:مراقب هم باشین
از بغلش اومد بیرون و رفت بیرون
ارادم تند رفت پیش رزا
اراد:رزا خانمم پاشو
رزا چشماشو باز کرد
رزا:ا..اراد
اراد:جانم
رزا زد زیر گریه
رزا:من نمیخوام از تو جدا بشم
هق هقش بیشتر شد
اراد بغلش کرد و پیشونیشو ب*و*سید
اراد:جدا نمیشیم نمیشیم زندگیم
رزا:دروغه تو میخوای منو بدی به اونا مگه منو سوار ماشین نکردی فکر میکردی من بهت خ*ی*ا*ن*ت کردم
۷۳.۴k
۰۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.