مهسا♥ ️
مهسا♥ ️
واقعا شب زیبایی واسم بود حس میکردم براش مهمم و دوستم داره
رابطمون هر روز قشنگتر و بهتر میشد و دیگ ترسم ریخته بود یه جورایی اعتماد بهش کرده بودم و گاهی وقتا خونشون میرفتم اما فقط زمانی که دورهمی بود
یه شب ک خونشون دورهمی بود منم رفتم اما مهتاب نیومد میگفت با امیر علی بحث کرده
کنار امیرحسین نشسته بودم ک صدای گوشیش اومد
_عزیزم پیامو باز کن ببین کیه
گوشی رو از روی میز برداشتم ی شماره ناشناس بود
_سلام عشقم هر موقع مهسا رفت بگو که من بیام خونتون
اشک تو چشمام جمع شد ینی امیر حسین داشت به من خیانت میکرد گوشی پرت کرد تو صورتش
_متاسفم واست خائن دروغگو
و رفتم طبقه بالا
چند روزی امیر حسین پیام میداد اما من محل نمیدادم ک دیدم اومد دم خونمون و داشت با مامانم حرف میزد هر چ گوش میکردم نمیشنیدم
مامانم وارد اتاقم شد
_پسر همسایه پایینی بود میگفت ظهر خونوادش از امریکا برمیگردن و شب میخاد بیاد خاستگاری واسه تو ک تو همین چند هفته ای ک خونوادش هستن عقدت کنه نظرت چیه مهسا جان
باورم نمیشد ینی امیر حسین تا این حد منو میخاست ک میخاس بیاد خاستگاری سعی کردم موضوع اون پیامک فراموش کنم و ببخشمش
مراسم خاستگاری و عقد برگزار شد و من زن رسمی امیر حسین شدم طوری همه چی به آسونی حل شد ک خودمم باور نداشتم
اما دائم مهتاب آیه یاس میخوند ک خودتو بدبخ کردی امیر حسین مار هفت خطیه با دخترای زیادیه و بیچاره میشی
سعی میکردم به حرفاش بی توجه باشم اما نمیشد کم کم حرفاش باعث شده بود ک شک توی دلم بیفته چون اینقدر امیر حسین دوسش داشتم ک دلم نمیخاس از دستش بدم
ادامشو بزارم یا نه
خوابین یا بیدار
واقعا شب زیبایی واسم بود حس میکردم براش مهمم و دوستم داره
رابطمون هر روز قشنگتر و بهتر میشد و دیگ ترسم ریخته بود یه جورایی اعتماد بهش کرده بودم و گاهی وقتا خونشون میرفتم اما فقط زمانی که دورهمی بود
یه شب ک خونشون دورهمی بود منم رفتم اما مهتاب نیومد میگفت با امیر علی بحث کرده
کنار امیرحسین نشسته بودم ک صدای گوشیش اومد
_عزیزم پیامو باز کن ببین کیه
گوشی رو از روی میز برداشتم ی شماره ناشناس بود
_سلام عشقم هر موقع مهسا رفت بگو که من بیام خونتون
اشک تو چشمام جمع شد ینی امیر حسین داشت به من خیانت میکرد گوشی پرت کرد تو صورتش
_متاسفم واست خائن دروغگو
و رفتم طبقه بالا
چند روزی امیر حسین پیام میداد اما من محل نمیدادم ک دیدم اومد دم خونمون و داشت با مامانم حرف میزد هر چ گوش میکردم نمیشنیدم
مامانم وارد اتاقم شد
_پسر همسایه پایینی بود میگفت ظهر خونوادش از امریکا برمیگردن و شب میخاد بیاد خاستگاری واسه تو ک تو همین چند هفته ای ک خونوادش هستن عقدت کنه نظرت چیه مهسا جان
باورم نمیشد ینی امیر حسین تا این حد منو میخاست ک میخاس بیاد خاستگاری سعی کردم موضوع اون پیامک فراموش کنم و ببخشمش
مراسم خاستگاری و عقد برگزار شد و من زن رسمی امیر حسین شدم طوری همه چی به آسونی حل شد ک خودمم باور نداشتم
اما دائم مهتاب آیه یاس میخوند ک خودتو بدبخ کردی امیر حسین مار هفت خطیه با دخترای زیادیه و بیچاره میشی
سعی میکردم به حرفاش بی توجه باشم اما نمیشد کم کم حرفاش باعث شده بود ک شک توی دلم بیفته چون اینقدر امیر حسین دوسش داشتم ک دلم نمیخاس از دستش بدم
ادامشو بزارم یا نه
خوابین یا بیدار
۷۱.۸k
۲۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.