یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان خانه ارواح
پارت سی و دو
لبامو سفت چسبید من هم مانعش نشدم و بوسیدمش
به بوسیدنمون ادامه دادیم آلیس لباسمو در آورد
دور گردنمون محکم میبوسید
با هم یه شب رو گذروندیم
صبح...
من اینجا چیکار میکنم اکتای جرا کنار من لخت خوابیده
ایییی من چرا لباس ندارم سری از روی تخت پا شدم
لباسامو برداشتم و رفتم بیرون
آلیس:چرا یادم نمیاد که دیشب چی شد چرا آخه
یعنی دیشب... وای خدایا نه
چجوری توی صورتش نگاه کنم آخه
رفتم آشپز خونه تا غذا درست کنم
اکتای اومد توی آشپز خونه
قلبم تند تند میزد خواستم بشقاب ها رو بردارم
دستم نمیرسید که یهو
اکتای از پشت سرم دستشو دراز کرد و بشقابا رو بهم داد
برگشتم خیلی بهم نزدیک شده بود
سری هولش دادم و اهمی کردم
اکتای به خودش اومد گفت...
رمان خانه ارواح
پارت سی و دو
لبامو سفت چسبید من هم مانعش نشدم و بوسیدمش
به بوسیدنمون ادامه دادیم آلیس لباسمو در آورد
دور گردنمون محکم میبوسید
با هم یه شب رو گذروندیم
صبح...
من اینجا چیکار میکنم اکتای جرا کنار من لخت خوابیده
ایییی من چرا لباس ندارم سری از روی تخت پا شدم
لباسامو برداشتم و رفتم بیرون
آلیس:چرا یادم نمیاد که دیشب چی شد چرا آخه
یعنی دیشب... وای خدایا نه
چجوری توی صورتش نگاه کنم آخه
رفتم آشپز خونه تا غذا درست کنم
اکتای اومد توی آشپز خونه
قلبم تند تند میزد خواستم بشقاب ها رو بردارم
دستم نمیرسید که یهو
اکتای از پشت سرم دستشو دراز کرد و بشقابا رو بهم داد
برگشتم خیلی بهم نزدیک شده بود
سری هولش دادم و اهمی کردم
اکتای به خودش اومد گفت...
۴.۲k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.