یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان خانه ارواح
پارت ششم
فکمو محکم گرفت..
اکتای: (عصبی) تو با خودت چی فکردی ها که من نمیکشم تورو ها نمیدونم چرا نمیشه بهت صدمه زد وگرنه تا الان کشته بودمت هرزه
آلیس: (مظلوم) ای ای ول کن فکم درد گرفت
همش غیب میشد این چجور جونوریه اخه خدایا
از جام بلند شدم
همه جای خونه قرمز و تاریک بود هیچ پنجره ای هیچ دری نبود
از راه پله ها رفتم پایین یه تابلو بزرگ بود روی تابلو عکسش بزرگ نقاشی شده بود
جوری توی عکس وایستاده بود که انگار داشت با نفرت منو نگاه میکرد
رو به عکسش وایستادم
آلیس:(با داد و گریه) چجور تونستی اینکارو کنی چرا بابامو کشتی اخه چرا ازشون چی میخواستی اخه لعنتی من میدونم تو بابامو کشتی میکشمت حالا ببین
اکتای:(توی دلش) یعنی چی این داره چه زری میزنه
منی که نه باباشو دیدم و نه کشتمش
اکتای: چه زری داری میزنی
آلیس: همچیو فهمیدی اره تو اینکارو کردی
دستامو مشت کردم و هلش دادم دستامو گرفت
اکتای: نکن پشیمون میشی
آلیس: دیگه چه غلطی مونده که نکرده باشی هاااا عوضی ادم کش
دوباره محکم زدم به سینش دستامو گرفت چسبوندم به دیوار
اکتای: خودت خواستی
با دندوناش لبامو محکم گرفت
دستامو هر چی تکون دادم ولم نکرد
با پام زدم وسط پاهاش ولم کرد
به سمت راه پله ها دویدم...
پارت ششم
فکمو محکم گرفت..
اکتای: (عصبی) تو با خودت چی فکردی ها که من نمیکشم تورو ها نمیدونم چرا نمیشه بهت صدمه زد وگرنه تا الان کسته بودمت هرزه
آلیس: (مظلوم) ای ای ول کن فکم درد گرفت
همش غیب میشد این چجور جونوریه اخه خدایا
از جام بلند شدم
همه جای خونه قرمز و تاریک بود هیچ پنجره ای هیچ دری نبود
از راه پله ها رفتم پایین یه تابلو بزرگ بود روی تابلو عکسش بزرگ نقاشی شده بود
جوری توی عکس وایستاده بود که انگار داشت با نفرت منو نگاه میکرد
رو به عکسش وایستادم
آلیس:(با داد و گریه) چجور تونستی اینکارو کنی چرا بابامو کشتی اخه چرا ازشون چی میخواستی اخه لعنتی من میدونم تو بابامو کشتی میکشمت حالا ببین
اکتای:(توی دلش) یعنی چی این داره چه زری میزنه
منی که نه باباشو دیدم و نه کشتمش
اکتای: چه زری داری میزنی
آلیس: همچیو فهمیدی اره تو اینکارو کردی
دستامو مشت کردم و هلش دادم دستامو گرفت
اکتای: نکن پشیمون میشی
آلیس: دیگه چه غلطی مونده که نکرده باشی هاااا عوضی ادم کش
دوباره محکم زدم به سینش دستامو گرفت چسبوندم به دیوار
اکتای: خودت خواستی
با دندوناش لبامو محکم گرفت
دستامو هر چی تکون دادم ولم نکرد
با پام زدم وسط پاهاش ولم کرد
به سمت راه پله ها دویدم...
رمان خانه ارواح
پارت ششم
فکمو محکم گرفت..
اکتای: (عصبی) تو با خودت چی فکردی ها که من نمیکشم تورو ها نمیدونم چرا نمیشه بهت صدمه زد وگرنه تا الان کشته بودمت هرزه
آلیس: (مظلوم) ای ای ول کن فکم درد گرفت
همش غیب میشد این چجور جونوریه اخه خدایا
از جام بلند شدم
همه جای خونه قرمز و تاریک بود هیچ پنجره ای هیچ دری نبود
از راه پله ها رفتم پایین یه تابلو بزرگ بود روی تابلو عکسش بزرگ نقاشی شده بود
جوری توی عکس وایستاده بود که انگار داشت با نفرت منو نگاه میکرد
رو به عکسش وایستادم
آلیس:(با داد و گریه) چجور تونستی اینکارو کنی چرا بابامو کشتی اخه چرا ازشون چی میخواستی اخه لعنتی من میدونم تو بابامو کشتی میکشمت حالا ببین
اکتای:(توی دلش) یعنی چی این داره چه زری میزنه
منی که نه باباشو دیدم و نه کشتمش
اکتای: چه زری داری میزنی
آلیس: همچیو فهمیدی اره تو اینکارو کردی
دستامو مشت کردم و هلش دادم دستامو گرفت
اکتای: نکن پشیمون میشی
آلیس: دیگه چه غلطی مونده که نکرده باشی هاااا عوضی ادم کش
دوباره محکم زدم به سینش دستامو گرفت چسبوندم به دیوار
اکتای: خودت خواستی
با دندوناش لبامو محکم گرفت
دستامو هر چی تکون دادم ولم نکرد
با پام زدم وسط پاهاش ولم کرد
به سمت راه پله ها دویدم...
پارت ششم
فکمو محکم گرفت..
اکتای: (عصبی) تو با خودت چی فکردی ها که من نمیکشم تورو ها نمیدونم چرا نمیشه بهت صدمه زد وگرنه تا الان کسته بودمت هرزه
آلیس: (مظلوم) ای ای ول کن فکم درد گرفت
همش غیب میشد این چجور جونوریه اخه خدایا
از جام بلند شدم
همه جای خونه قرمز و تاریک بود هیچ پنجره ای هیچ دری نبود
از راه پله ها رفتم پایین یه تابلو بزرگ بود روی تابلو عکسش بزرگ نقاشی شده بود
جوری توی عکس وایستاده بود که انگار داشت با نفرت منو نگاه میکرد
رو به عکسش وایستادم
آلیس:(با داد و گریه) چجور تونستی اینکارو کنی چرا بابامو کشتی اخه چرا ازشون چی میخواستی اخه لعنتی من میدونم تو بابامو کشتی میکشمت حالا ببین
اکتای:(توی دلش) یعنی چی این داره چه زری میزنه
منی که نه باباشو دیدم و نه کشتمش
اکتای: چه زری داری میزنی
آلیس: همچیو فهمیدی اره تو اینکارو کردی
دستامو مشت کردم و هلش دادم دستامو گرفت
اکتای: نکن پشیمون میشی
آلیس: دیگه چه غلطی مونده که نکرده باشی هاااا عوضی ادم کش
دوباره محکم زدم به سینش دستامو گرفت چسبوندم به دیوار
اکتای: خودت خواستی
با دندوناش لبامو محکم گرفت
دستامو هر چی تکون دادم ولم نکرد
با پام زدم وسط پاهاش ولم کرد
به سمت راه پله ها دویدم...
۳.۴k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.