یص یخ فروش جهنم 🔥
یص#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان خانه ارواح
پارت پنجم
و...
منم اخمی کردم با مشتم زدم توی صورتش
از اینکه زدمش عصبی شد
چشماشوگرد کرد
و موهامو گرفت انقدر محکم گرفته بود که سرم به درد اومده بود
اکتای: اگه یه بار دیگه یه بار دیگه دستت روی من بلند بشه خودم میکشمت
سرمو محکم به دیوار کوبید
پیشونیم خونی شد
با اخمی نگام کرد چشماش گرد شد داشت پیشونیم رو نگاه میکرد
بهم نزدیک شد لباشو به سمت پیشونیم برد
انگار میخواست خونمو بخوره
اما یهو نمیدونم چیشد که سری از انجا غیب شد
سرم خیلی درد میکرد
چشمام میسوخت خوابم میومد
اما دلم نمیخواست بخوابم
اخه یخورده میترسیدم
نکنه اینکه بیاد دست خودم نبود چشمام بسته شد
چند ساعت بعد...
اکتای: هی بلندشو هی باتوام بلند شو
یه بطری اب یخ رو ریخت روم از سرما از جام پریدم همه ی لباسام خیس شدن
اکتای: بهت گفتم که بیدار شو
آلیس: تو یه..
اکتای: من چی ها بگو
قفل زنجیر هارو بازکرده بود یه جای دیگه منو اورده بود تو فکر فرو رفتم که چرا اینکارو کرده
اکتای: فکر فرار به سرت نزنه که خودم دخلتو میارم هر جورم که شده
بعدشم نمیتونی فرار کنی اینجا هیچ جایی برای فرار نیست
آلیس: من تا انتقام بابامو و ادمای مظلوم روستارو نگیرم ازت هیچ جا نمیرم فهمیدی ع و ض ی؟
فکمو محکم گرفت و به صورتش نزدیک کرد
رمان خانه ارواح
پارت پنجم
و...
منم اخمی کردم با مشتم زدم توی صورتش
از اینکه زدمش عصبی شد
چشماشوگرد کرد
و موهامو گرفت انقدر محکم گرفته بود که سرم به درد اومده بود
اکتای: اگه یه بار دیگه یه بار دیگه دستت روی من بلند بشه خودم میکشمت
سرمو محکم به دیوار کوبید
پیشونیم خونی شد
با اخمی نگام کرد چشماش گرد شد داشت پیشونیم رو نگاه میکرد
بهم نزدیک شد لباشو به سمت پیشونیم برد
انگار میخواست خونمو بخوره
اما یهو نمیدونم چیشد که سری از انجا غیب شد
سرم خیلی درد میکرد
چشمام میسوخت خوابم میومد
اما دلم نمیخواست بخوابم
اخه یخورده میترسیدم
نکنه اینکه بیاد دست خودم نبود چشمام بسته شد
چند ساعت بعد...
اکتای: هی بلندشو هی باتوام بلند شو
یه بطری اب یخ رو ریخت روم از سرما از جام پریدم همه ی لباسام خیس شدن
اکتای: بهت گفتم که بیدار شو
آلیس: تو یه..
اکتای: من چی ها بگو
قفل زنجیر هارو بازکرده بود یه جای دیگه منو اورده بود تو فکر فرو رفتم که چرا اینکارو کرده
اکتای: فکر فرار به سرت نزنه که خودم دخلتو میارم هر جورم که شده
بعدشم نمیتونی فرار کنی اینجا هیچ جایی برای فرار نیست
آلیس: من تا انتقام بابامو و ادمای مظلوم روستارو نگیرم ازت هیچ جا نمیرم فهمیدی ع و ض ی؟
فکمو محکم گرفت و به صورتش نزدیک کرد
۲.۵k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.