یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان خانه ارواح
پارت نهم
آلیس: یعنی تو نیستی؟
اکتای: نه نیستم اشتباه گرفتی
آلیس:میشه کمکم کنی
اکتای: نه
آلیس: خواهش میکنم لطفا
فقط میخوام کسی که قاتل بابامه رو پیدا کنم ازش انتقام بگیرم
اکتای: فکر کردی کار راحت و اسونیه فکر مردی خاله بازیه برو ازادی برو از اینجا دوباره نبینمت
از پشت بغلش زدم دستامو دور کمرش محکم حلقه کردم
اکتای: ولم کن بهت میگم ولم کن
دیونه شدی
آلیس: خوب کمکم کن دیگه مگه چی میشه حالا
سرشو اورد نزدیک گوشم یه شب مال من باش
هر کاری برات میکنم
اشک توی چشمام جمع شد تو چشماش زل زدم و اشکام سرازیر شد دلم میخواست بزنم توی گوشش ولی اگه میزدم
اصلا کمک نمیکرد
اکتای:(توی دلش) چرا با گریه کردنش انقدر قلبم به درد اومد
من چم شده چرا اینجوری شدم اخه
دستمو بالا بردم تا اشکشو پاک کنم ولی غرورم اجازه نداد
دوس داشتم یه شب برا من باشه خیلی چیز بزرگی هم نیست
چشمامو انداختم روی زمین و گفتم
آلیس:(با بغض) قبوله
رمان خانه ارواح
پارت نهم
آلیس: یعنی تو نیستی؟
اکتای: نه نیستم اشتباه گرفتی
آلیس:میشه کمکم کنی
اکتای: نه
آلیس: خواهش میکنم لطفا
فقط میخوام کسی که قاتل بابامه رو پیدا کنم ازش انتقام بگیرم
اکتای: فکر کردی کار راحت و اسونیه فکر مردی خاله بازیه برو ازادی برو از اینجا دوباره نبینمت
از پشت بغلش زدم دستامو دور کمرش محکم حلقه کردم
اکتای: ولم کن بهت میگم ولم کن
دیونه شدی
آلیس: خوب کمکم کن دیگه مگه چی میشه حالا
سرشو اورد نزدیک گوشم یه شب مال من باش
هر کاری برات میکنم
اشک توی چشمام جمع شد تو چشماش زل زدم و اشکام سرازیر شد دلم میخواست بزنم توی گوشش ولی اگه میزدم
اصلا کمک نمیکرد
اکتای:(توی دلش) چرا با گریه کردنش انقدر قلبم به درد اومد
من چم شده چرا اینجوری شدم اخه
دستمو بالا بردم تا اشکشو پاک کنم ولی غرورم اجازه نداد
دوس داشتم یه شب برا من باشه خیلی چیز بزرگی هم نیست
چشمامو انداختم روی زمین و گفتم
آلیس:(با بغض) قبوله
۳.۵k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.