ادامه p 3
ادامه ته ویو
از چهره دختره مشخص بود آدم درونگرا و مظلومیه . معلوم بود قبلن چقد سختی کشیده
ات ویو
معامله که تموم شد یکی به پدرم زنگ زد گفت یه اتفاقی افتاده نفهمیدم چیشده ولی پدرم سریع از شرکت زد بیرون .
منم داشتم میرفتم بیرون دنبال پدرم که تهیونگ گفت هی هرزه میدونم چقد بدبختی !
سر جام میخکوب شدم
برگشتم سمتش و گفتم چی گفتی ؟
اومد کنارم ایستاد و با صدای بمش در گوشم گفت
میخوام بهت کمک کنم هرزه
و از در اتاق بیرون رفت
منم با حرص اتاقو ترک کردم
......
از چهره دختره مشخص بود آدم درونگرا و مظلومیه . معلوم بود قبلن چقد سختی کشیده
ات ویو
معامله که تموم شد یکی به پدرم زنگ زد گفت یه اتفاقی افتاده نفهمیدم چیشده ولی پدرم سریع از شرکت زد بیرون .
منم داشتم میرفتم بیرون دنبال پدرم که تهیونگ گفت هی هرزه میدونم چقد بدبختی !
سر جام میخکوب شدم
برگشتم سمتش و گفتم چی گفتی ؟
اومد کنارم ایستاد و با صدای بمش در گوشم گفت
میخوام بهت کمک کنم هرزه
و از در اتاق بیرون رفت
منم با حرص اتاقو ترک کردم
......
۶۴۸
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.