سرنوشت p ۴
از اتاق اومدم بیرون
از منشی پرسیدم چیشده چرا انقد سردرگمی ؟ گفت برادرتون ... راستش
من رو جیمین خیلی حساس بودم بلند گفتم چیشده چه مرگته ؟؟؟
تهیونگ که هنوز اونجا بود گفت آروم تر گوسفند
منشی گفت برادرتون تصادف کردن !!
انگار یه سطل آب یخ روم خالی کردن
توی چشمام اشک جمع شده بود و با صدایی بغض آلود پرسیدم حالش چطوره ؟ کدوم بیمارستانه..... که انگار با باتوم زدن تو سرم تنها چیزی که می دیدم سیاهی بود ...
.
.
.
ته ویو
وقتی شنید داداشش تصادف کرده صدای بغض آلود شد بعدش هم پخش زمین شد منو منشی با عجله رفتیم سمتش ......
از منشی پرسیدم چیشده چرا انقد سردرگمی ؟ گفت برادرتون ... راستش
من رو جیمین خیلی حساس بودم بلند گفتم چیشده چه مرگته ؟؟؟
تهیونگ که هنوز اونجا بود گفت آروم تر گوسفند
منشی گفت برادرتون تصادف کردن !!
انگار یه سطل آب یخ روم خالی کردن
توی چشمام اشک جمع شده بود و با صدایی بغض آلود پرسیدم حالش چطوره ؟ کدوم بیمارستانه..... که انگار با باتوم زدن تو سرم تنها چیزی که می دیدم سیاهی بود ...
.
.
.
ته ویو
وقتی شنید داداشش تصادف کرده صدای بغض آلود شد بعدش هم پخش زمین شد منو منشی با عجله رفتیم سمتش ......
۴۷۵
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.