┄┅┅┄┅❧ ߊ ܢܚیܝ ܘ ߊ ܝ ܢ̣ߊ ܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
┄┅┅┄┅❧ ߊܢܚیܝܘ ߊܝܢ̣ߊܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
اوف حالا چیکار کنم در باز شد و چن تا خانم وارد شدن "وای اینا کین چ شیکو پیکن دوتا خانم جوون حدود 25سال داشتن خیلی خوشگل مشگل "داشتم با چشمای گوشاد نگاشون میکردم ک یکی ف شون کیفه شو گذاشت و لب زد
~سلام گلم ما اومدیم آمادت کنیم
—آماده ی چی
~وا گلم امروز عروسیته ها
هیچی نگفتم سرمو انداختم پایین سرمو گرفت
~ بالا وای رادان
چ عروسه خجالتی پیدا کرده
مثه ماه میمونه
عجب پس خیال کردم خجالت میکشم چ میدونه ب زور داره عقدم میکنه
انگار ط تقدیر من نیست عین آدم ازدواج کنم
~خب گلم اول بیا ی دوش بگیر ی حوله داد دستم و منو راهی حموم کرد دوش گرفتم و حوله رو پیچیدم دورم و از حموم اومدم بیرون ک خانما با چشمای گوشاد ی شکمه برامده ام میکردن هه الان متوجه شدن دیدم دارن بهم اشاره میکنن ولی هیچ کدوم نپرسید اون موقع ام خیلی صمیمی راجب رادان حرف میزد فکر کنم صمیمی باشن
~بیا گلم اینجا «ب صندلی اشاره کرد ک ی آینه ام گذاشته بودم جلوش»بشین
نشستم روش و خودمو ط آینه دیدم ک ناخودآگاه بلند داد گفتم—یا خدا و سریع بلند شدم ک دیدم رنگ دختره پریده
—این دیگ کیه چرا من اینقدر زشت شدم ~دختر زهره ترکم کردی چرا داد میزنی
با حرفش خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین وای چقدر زشت شدم چ توپل موپول شدم زیره چشام سیاه شده ی لکه هایی روی صورتمه ک حدس میزنم بخاطره حاملگی مه شنیده بودم بغضیا ط حاملگی ورم میکنن و صورتشون لک میوفته یعنی بد ب دنیا اومدن بچه ها خوب میشن
~خب گلم آشنا نشدیم رومینام اینم...
اوف حالا چیکار کنم در باز شد و چن تا خانم وارد شدن "وای اینا کین چ شیکو پیکن دوتا خانم جوون حدود 25سال داشتن خیلی خوشگل مشگل "داشتم با چشمای گوشاد نگاشون میکردم ک یکی ف شون کیفه شو گذاشت و لب زد
~سلام گلم ما اومدیم آمادت کنیم
—آماده ی چی
~وا گلم امروز عروسیته ها
هیچی نگفتم سرمو انداختم پایین سرمو گرفت
~ بالا وای رادان
چ عروسه خجالتی پیدا کرده
مثه ماه میمونه
عجب پس خیال کردم خجالت میکشم چ میدونه ب زور داره عقدم میکنه
انگار ط تقدیر من نیست عین آدم ازدواج کنم
~خب گلم اول بیا ی دوش بگیر ی حوله داد دستم و منو راهی حموم کرد دوش گرفتم و حوله رو پیچیدم دورم و از حموم اومدم بیرون ک خانما با چشمای گوشاد ی شکمه برامده ام میکردن هه الان متوجه شدن دیدم دارن بهم اشاره میکنن ولی هیچ کدوم نپرسید اون موقع ام خیلی صمیمی راجب رادان حرف میزد فکر کنم صمیمی باشن
~بیا گلم اینجا «ب صندلی اشاره کرد ک ی آینه ام گذاشته بودم جلوش»بشین
نشستم روش و خودمو ط آینه دیدم ک ناخودآگاه بلند داد گفتم—یا خدا و سریع بلند شدم ک دیدم رنگ دختره پریده
—این دیگ کیه چرا من اینقدر زشت شدم ~دختر زهره ترکم کردی چرا داد میزنی
با حرفش خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین وای چقدر زشت شدم چ توپل موپول شدم زیره چشام سیاه شده ی لکه هایی روی صورتمه ک حدس میزنم بخاطره حاملگی مه شنیده بودم بغضیا ط حاملگی ورم میکنن و صورتشون لک میوفته یعنی بد ب دنیا اومدن بچه ها خوب میشن
~خب گلم آشنا نشدیم رومینام اینم...
۲.۲k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.