گربه ی کوچک من★
گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⑤②
"تهیونگ"
با حرفایی که بهم زد و جوری که بهم اعتراف کرد،قلبم کاملا جابجا شد
اون دختر،تونست قلب سنگیـه منو بدست بیاره...
*دوستت دارم...
•چی؟
*منم دوستت دارم...دیوانه وار عاشقتم...
دستشو گرفتم و لبخندی زدم
*هیچوقت نمیخوام بدون تو زندگی کنم:)...
همون لحظه یه صدای بلند اومد و کلی کاغذ رنگی ریخت رو سر و کلمون
+گیلیلیلیللیلیلیلیلیلیلیلیلیللیلی پیوندتان مبارکککککککک
•گمشو کاصافت آشخال
جانگ می رفت دنبال یوری و جونگکوک اومد پیش من نشست
_پس بالاخره ش گفتی؟
*اول اون اعتراف کرد
_یااا هیونگ قبول کن که عاشق شدی
*امممم میگم...حالا که منم به اون اعتراف کردم میاید شنبه شب چهار تایی بریم بار؟
_هیونگ...شاید یوری دیگه نخواد همچین جاهای بیاد
*یااا اون باتو که باشه همیشه حالش خوبه. تو فقط ازش بخواه،ببین چجوری با کله میاد
+داشتین راجب چی حرف میزدین؟
_یا هفت جد بنگتن
*بچه ها خوب شد اومدین میخواستم باهاتون حرف بزنم
•بفرمایید
*میاین شنبه شب بریم بار؟
•من مشکلی ندارم ولی یوری...
+من مشکلی ندارم!
_ولی یو...-
*اوکی پس برنامه شنبه معلوم شد!
•یوری تو...-
+از الان لباسای شنبه رو آماده کنید!
«شنبه،ساعت ۶:۳٠ دقیقه عصر»
+کاصافتاااااا کدومتون دمپاییای دسشویی رو خیس کردهه جورابم خیس شددددددددد
_بچه ها بهش بگم کار من بوده؟(آروم)
*اگر میخوای سرت قطع شه آره
_ووووی
+دیرمون شد بریم؟؟؟
•شما تو دستشویی بودید سرورم
+گمشوووو لباس پوشیدن فقط توی گشاد نیم ساعت طول کشید
•هه تو یه دسشویی رفتن تو یک ساعت طول کشید!
_گیر دوتا ک۳خل افتادیم
+مسخره بازی دیگه بسه بریم
«بیست مین بعد»
رسیدیم به بار و چهار تایی رفتیم توش(نه به ذهن منحرف)
جانگ می و ته ته و یوری داشتن میرقصیدن من رفته بودم دستشویی
داشتم میومدم بیرون که دیدم یه پسره مست داره میره سمت یوری
_دوباره نه
"سلام خوشگله،تنهایی؟"
+نه..من...
"میای یکم خوش بگذرونیم؟"
_شرمنده اون دوست پسر دارهههه
"پس تو دوست پسرشی؟"
_آرهههه
"باشه"
و با قیافه پوکر ازونجا رفت
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⑤②
"تهیونگ"
با حرفایی که بهم زد و جوری که بهم اعتراف کرد،قلبم کاملا جابجا شد
اون دختر،تونست قلب سنگیـه منو بدست بیاره...
*دوستت دارم...
•چی؟
*منم دوستت دارم...دیوانه وار عاشقتم...
دستشو گرفتم و لبخندی زدم
*هیچوقت نمیخوام بدون تو زندگی کنم:)...
همون لحظه یه صدای بلند اومد و کلی کاغذ رنگی ریخت رو سر و کلمون
+گیلیلیلیللیلیلیلیلیلیلیلیلیللیلی پیوندتان مبارکککککککک
•گمشو کاصافت آشخال
جانگ می رفت دنبال یوری و جونگکوک اومد پیش من نشست
_پس بالاخره ش گفتی؟
*اول اون اعتراف کرد
_یااا هیونگ قبول کن که عاشق شدی
*امممم میگم...حالا که منم به اون اعتراف کردم میاید شنبه شب چهار تایی بریم بار؟
_هیونگ...شاید یوری دیگه نخواد همچین جاهای بیاد
*یااا اون باتو که باشه همیشه حالش خوبه. تو فقط ازش بخواه،ببین چجوری با کله میاد
+داشتین راجب چی حرف میزدین؟
_یا هفت جد بنگتن
*بچه ها خوب شد اومدین میخواستم باهاتون حرف بزنم
•بفرمایید
*میاین شنبه شب بریم بار؟
•من مشکلی ندارم ولی یوری...
+من مشکلی ندارم!
_ولی یو...-
*اوکی پس برنامه شنبه معلوم شد!
•یوری تو...-
+از الان لباسای شنبه رو آماده کنید!
«شنبه،ساعت ۶:۳٠ دقیقه عصر»
+کاصافتاااااا کدومتون دمپاییای دسشویی رو خیس کردهه جورابم خیس شددددددددد
_بچه ها بهش بگم کار من بوده؟(آروم)
*اگر میخوای سرت قطع شه آره
_ووووی
+دیرمون شد بریم؟؟؟
•شما تو دستشویی بودید سرورم
+گمشوووو لباس پوشیدن فقط توی گشاد نیم ساعت طول کشید
•هه تو یه دسشویی رفتن تو یک ساعت طول کشید!
_گیر دوتا ک۳خل افتادیم
+مسخره بازی دیگه بسه بریم
«بیست مین بعد»
رسیدیم به بار و چهار تایی رفتیم توش(نه به ذهن منحرف)
جانگ می و ته ته و یوری داشتن میرقصیدن من رفته بودم دستشویی
داشتم میومدم بیرون که دیدم یه پسره مست داره میره سمت یوری
_دوباره نه
"سلام خوشگله،تنهایی؟"
+نه..من...
"میای یکم خوش بگذرونیم؟"
_شرمنده اون دوست پسر دارهههه
"پس تو دوست پسرشی؟"
_آرهههه
"باشه"
و با قیافه پوکر ازونجا رفت
۳.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.