★گربه ی کوچک من★
★گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ④②
بخش ³
وقتی عاشق میشی ، یه چیزی رو باید خوب یاد بگیری
اونم انتظاره... باید انتظار بکشی و انتظار بکشی.
اگه یاد نگیریش کارت خیلی زاره تهیونگا...
دلتنگی مانند بغضی که مدت هاست به گِلویم چنگ میزند ، خفه ام میکند و نفس کشیدن را برایم سخت میکند..
من هر دردی رو به خاطرت تحمل میکنم ، این زندان قراره مال تو باشه
پس فرقی نداره کی زندان بانمه.
تو دریا شو اوژنی
و بشین و ببین چجوری غرقت میشم..
و کاش الان یه نفس بیشتر فاصلمون نبود.
منتظر نمون تا همه چی ساده تر و راحت تر بشه ، زندگی همیشه انقد پیچیدست
یاد بگیر باهاش کنار بیای وگرنه وقتت تموم میشه..
احساس میکنم که تو دنیای اشتباهیم!
چون من به دنیای که من و تو بهم نمیرسیم ، تعلق ندارم.
عزیزکرده،اگر دیدی روزی داستان زندگیام را نوشتم
تعجب نکن اگر نام تو میلیارد ها بار برده شده..
هر کس خدایی دارد
خدای منم وجودت است..
چشمانت است..
لب های سرخت که همرنگ رز قرمز است..
به دام افتادهام
برای رهایی از این دام چه کنم؟
از رز خشک شدهام که اثری ازش نمانده است کمک بخواهم؟
پیشانیات آیینه بلندی است..تابناک و بلند
که خواهران هفتگانه در آن مینگرند تا به زیبای خویش دست یابند..
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید تا عطش آب ها را گوارا تر کند؟
تا در آیینه پدیدار آئی عمری دراز در آن نگریستم..من برگه ها و دریا هارا گریستم.
ای پریوار در قالب آدمی..
که پیکرت جز در خلواره ناراستی نمیسوزد!
حضورت بهشتی است که گریز از جهنم را توجیه میکند.
دریای که من را در خود غرق میکند...
خیلی بد دوست دارم..
اگر تو نباشی این قَلب بِتَپه که چی بشه؟
و من همیشه و هر جا ازت محافظت خواهم کرد."
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ④②
بخش ³
وقتی عاشق میشی ، یه چیزی رو باید خوب یاد بگیری
اونم انتظاره... باید انتظار بکشی و انتظار بکشی.
اگه یاد نگیریش کارت خیلی زاره تهیونگا...
دلتنگی مانند بغضی که مدت هاست به گِلویم چنگ میزند ، خفه ام میکند و نفس کشیدن را برایم سخت میکند..
من هر دردی رو به خاطرت تحمل میکنم ، این زندان قراره مال تو باشه
پس فرقی نداره کی زندان بانمه.
تو دریا شو اوژنی
و بشین و ببین چجوری غرقت میشم..
و کاش الان یه نفس بیشتر فاصلمون نبود.
منتظر نمون تا همه چی ساده تر و راحت تر بشه ، زندگی همیشه انقد پیچیدست
یاد بگیر باهاش کنار بیای وگرنه وقتت تموم میشه..
احساس میکنم که تو دنیای اشتباهیم!
چون من به دنیای که من و تو بهم نمیرسیم ، تعلق ندارم.
عزیزکرده،اگر دیدی روزی داستان زندگیام را نوشتم
تعجب نکن اگر نام تو میلیارد ها بار برده شده..
هر کس خدایی دارد
خدای منم وجودت است..
چشمانت است..
لب های سرخت که همرنگ رز قرمز است..
به دام افتادهام
برای رهایی از این دام چه کنم؟
از رز خشک شدهام که اثری ازش نمانده است کمک بخواهم؟
پیشانیات آیینه بلندی است..تابناک و بلند
که خواهران هفتگانه در آن مینگرند تا به زیبای خویش دست یابند..
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید تا عطش آب ها را گوارا تر کند؟
تا در آیینه پدیدار آئی عمری دراز در آن نگریستم..من برگه ها و دریا هارا گریستم.
ای پریوار در قالب آدمی..
که پیکرت جز در خلواره ناراستی نمیسوزد!
حضورت بهشتی است که گریز از جهنم را توجیه میکند.
دریای که من را در خود غرق میکند...
خیلی بد دوست دارم..
اگر تو نباشی این قَلب بِتَپه که چی بشه؟
و من همیشه و هر جا ازت محافظت خواهم کرد."
۳.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.