★گربه ی کوچک من★
★گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ④①
«شش سال بعد»
"جونگکوک"
شش سالِ مزخرف از جدایی منو یوری میگذره
منو هیونگ و بچه ها به عنوان آیدل توی گروه BTS دبیو کردیم
و از یوری هیچ خبری ندارم
به محض رفتنم از اینچئون،شماره شو عوض کرد
'جونگکوککک پاشو باید بریم کمپانی
_اومدم!!
بلند شدم لباسامو پوشیدم و رفتم پیش اعضا
امروز قراره میکاپ آرتیست های جدیدمونو ببینیم
"یوری"
شش ساله که از جونگکوکیم دورم
بعد از رفتنش،من هیچوقت آروم نشدم
بعدش،گوشیمو گم کردم
بخواطر همین،دیگه نتونستم باهاش در ارتباط باشم
سال پیش،من اومدم سئول و برای میکاپ ارتیست شدن شروع به تمرین کردم
چند روز پیش آزمون دادم و قبول شدم
امروز قراره با آیدولم آشنا شم
+شت دیرم شد!
پاشدم لباسامو پوشیدم و آرایش ملایمی کردم
کفشامو پوشیدم و رفتم پایین تا یه تاکسی بیاد
دو مین بعد سوار تاکسی شدم و به سمت کمپانی حرکت کردم
«یک ساعت بعد»
"شیم یوری"
"خانم شیم یوری؟"
دیرم شدددددد
+بله؟ من اینجام!
"تشریف اوردید،شما باید برید به اتاق...۵٠۳"
+چشم...ممنون
"حالتون خوبه؟"
+بله...فقط راه زیادی رو تا اینجا...ههعع دویدم
رفتم به سمت اتاق ۵٠۳ و در زدم
_بیا تو
وقتی وارد اون اتاق شدم،به عنوان یه غریبه جئون جونگکوک رو دیدم...
(پارت بعد عکساشونو میزارم)
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ④①
«شش سال بعد»
"جونگکوک"
شش سالِ مزخرف از جدایی منو یوری میگذره
منو هیونگ و بچه ها به عنوان آیدل توی گروه BTS دبیو کردیم
و از یوری هیچ خبری ندارم
به محض رفتنم از اینچئون،شماره شو عوض کرد
'جونگکوککک پاشو باید بریم کمپانی
_اومدم!!
بلند شدم لباسامو پوشیدم و رفتم پیش اعضا
امروز قراره میکاپ آرتیست های جدیدمونو ببینیم
"یوری"
شش ساله که از جونگکوکیم دورم
بعد از رفتنش،من هیچوقت آروم نشدم
بعدش،گوشیمو گم کردم
بخواطر همین،دیگه نتونستم باهاش در ارتباط باشم
سال پیش،من اومدم سئول و برای میکاپ ارتیست شدن شروع به تمرین کردم
چند روز پیش آزمون دادم و قبول شدم
امروز قراره با آیدولم آشنا شم
+شت دیرم شد!
پاشدم لباسامو پوشیدم و آرایش ملایمی کردم
کفشامو پوشیدم و رفتم پایین تا یه تاکسی بیاد
دو مین بعد سوار تاکسی شدم و به سمت کمپانی حرکت کردم
«یک ساعت بعد»
"شیم یوری"
"خانم شیم یوری؟"
دیرم شدددددد
+بله؟ من اینجام!
"تشریف اوردید،شما باید برید به اتاق...۵٠۳"
+چشم...ممنون
"حالتون خوبه؟"
+بله...فقط راه زیادی رو تا اینجا...ههعع دویدم
رفتم به سمت اتاق ۵٠۳ و در زدم
_بیا تو
وقتی وارد اون اتاق شدم،به عنوان یه غریبه جئون جونگکوک رو دیدم...
(پارت بعد عکساشونو میزارم)
۴.۳k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.