★گربه ی کوچک من★
★گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ②②
"تهیونگ"
از اذیت شدن یوری ناراحت بودم،اما ازینکه بیشتر خونه اونا میموندم خوشحال شدم
*بهونه برای یشتر اینجا موندنم هم جور شد
_هیونگ خوشحالی؟
با لحنی که جونگکوک حرف زد،واقعا پشمام ریخت(دانلود همچین بوی فرندی)
هیچوقت اونقدر جدی باهام حرف نزده بود
•حالش چطوره؟
_هنوز تب داره...
"جونگکوک"
دستمال رو توی آب سرد و روی پیشونی یوری گذاشتم و یکی از دستاشو گرفتم
_همش تقصیر منه...ببخشید که یکم زودتر نرسیدم...
*جونگکوک انقدر خودتو سرزنش نکن،تقصیر تو نیست
_نه هیونگ تقصیر منه...باید بیشتر مراقبش میبودم
«چند روز بعد»
یوری هنوز حالش بده...
از خونه بیرون نمیاد،مریض شده،تب داره،هرشب کابوس میبینه،غذا نمیخوره و از تختش بیرون نمیاد
وقتی از حموم میومدم،یوری رو دیدم که بلند شده و میخواد از اتاق بره بیرون
بجز یه حوله دور کمرم هیچی نداشتم،ولی چه اشکالی داره؟اون دوست دخترمه
قبلا هم منو اینجوری دیده(دیدار اولشون به عنوان دوتا انسان)
_یوری؟
بهم نگاه کرد و لبخند ریزی زد،اما هیچی نگفت،و دوباره به راهش ادامه داد
منم در جواب لبخندی زدم و رفتم از پشت بقلش کردم
+جونگکوک...
_دلم برای خنده هات تنگ شده بود
+منم کوکی...
و بوسه ای روی لباش گذاشتم
بعدش رفتم لباس پوشیدم
یوری رو براید استایل بقل کردم
رفتیم تو اتاق نشیمن و دیدیم تهیونگ نشسته رو کاناپه و جانگمی توی بقلش خوابیده
+یا حضرت پشم اینجا چخبره؟
_دو دقه چشم ازتون برداشتیم...
*ساکتتتت جانگ می خوابه!
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ②②
"تهیونگ"
از اذیت شدن یوری ناراحت بودم،اما ازینکه بیشتر خونه اونا میموندم خوشحال شدم
*بهونه برای یشتر اینجا موندنم هم جور شد
_هیونگ خوشحالی؟
با لحنی که جونگکوک حرف زد،واقعا پشمام ریخت(دانلود همچین بوی فرندی)
هیچوقت اونقدر جدی باهام حرف نزده بود
•حالش چطوره؟
_هنوز تب داره...
"جونگکوک"
دستمال رو توی آب سرد و روی پیشونی یوری گذاشتم و یکی از دستاشو گرفتم
_همش تقصیر منه...ببخشید که یکم زودتر نرسیدم...
*جونگکوک انقدر خودتو سرزنش نکن،تقصیر تو نیست
_نه هیونگ تقصیر منه...باید بیشتر مراقبش میبودم
«چند روز بعد»
یوری هنوز حالش بده...
از خونه بیرون نمیاد،مریض شده،تب داره،هرشب کابوس میبینه،غذا نمیخوره و از تختش بیرون نمیاد
وقتی از حموم میومدم،یوری رو دیدم که بلند شده و میخواد از اتاق بره بیرون
بجز یه حوله دور کمرم هیچی نداشتم،ولی چه اشکالی داره؟اون دوست دخترمه
قبلا هم منو اینجوری دیده(دیدار اولشون به عنوان دوتا انسان)
_یوری؟
بهم نگاه کرد و لبخند ریزی زد،اما هیچی نگفت،و دوباره به راهش ادامه داد
منم در جواب لبخندی زدم و رفتم از پشت بقلش کردم
+جونگکوک...
_دلم برای خنده هات تنگ شده بود
+منم کوکی...
و بوسه ای روی لباش گذاشتم
بعدش رفتم لباس پوشیدم
یوری رو براید استایل بقل کردم
رفتیم تو اتاق نشیمن و دیدیم تهیونگ نشسته رو کاناپه و جانگمی توی بقلش خوابیده
+یا حضرت پشم اینجا چخبره؟
_دو دقه چشم ازتون برداشتیم...
*ساکتتتت جانگ می خوابه!
۴.۰k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.