عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_سوم
P⁴⁵
تموم شد و چند دقیقه بعد رفتم یواش با بابای کوک حرف زدم
ا/ت: سلام
بابای کوک: سلام!
ا/ت: میشه بعد عروسی کوک هم بیاریم خونه ی تهیونگ؟
بابای کوک: نه نمیشه!
ا/ت: چرا
بابای کوک: اصلا نمیشه اصلا
ا/ت: خوب شاید یه سری بلا ها سرم بیاد کی میدونه
بابای کوک: خوب تهیونگ مواظبت
ا/ت: پففففففف😑
ویو ا/ت
رفتم با یکی از پسرای فامیل حرف زدم یذره باهاش اشنا بشم
که تهیونگ و کوک اومدن بالا سرم
کوک: داشتی چه غلطی میکردی؟ 🤨
تهیونگ: منتظر توضیحم🤨
ا/ت: ای بابا چرا شما اینطورین فقط اومدم سلام کنم و برم همین
کوک: لازم نکرده بیا برو، تهیونگ کم بود تو هم اضافه شدی
ا/ت: 😑
تهیونگ: منو میکشون سمت خودش بعد میگه افتخار میدی؟"برای تانگو رقصیدن"
کوک: باز این شروع کرد
ا/ت: ام نمیدونم
تهیونگ: لطفا
ا/ت: نه
تهیونگ:(ا/ت و میچسبونه به خودش میگه ) یادت نره من شوهرتم
ا/ت: ببخشید فکر کردم خواهرمی😌🤣
کوک: وای تهیونگ بس کن بزار دوساعت بگذره بعد هی شوهرتم شوهرتم بکن
تهیونگ: مگه دوساعت نگذشته
کوک: نه فعلا ۴۵ دقیقه گذشته
تهیونگ: بل
ا/ت: خدایا منو از دست این دوتا نجات بده، امیننننننننننننننننن
کوک: ببخشید بیب
تهیونگ: هووووو
کوک: ها باز چیه، نکنه غیرتی شدی؟
تهیونگ: په نه په
کوک: تو غلط میکنی😊خیلی رک
تهیونگ: عهههههه باشه
ا/ت: تهیونگگگگگگگگگگگگگ
تهیونگ: جوننننننننن
ا/ت: مرض جونننننننننن
تهیونگ: وا
ا/ت: مرض وا
تهیونگ:.....
ا/ت: بیا برو مهمونارو سرگرم کن
تهیونگ: چشم تایگر کوچولو
ا/ت:(میره پیش کوک)
کوک: چه عجب یه سری به من زدی
ا/ت: عجب، ببین میخواستم بهت یه چیزی بگم
کوک: جونم بگو
ا/ت: ببین..........
اینم به عنوان عیدیتونننن🤡🤣💔🗿
اها راستی عید همتون مبارک 💜
امیدوارم سال جدید و خوشحال باشید و بهتون خوش بگذره💙
#فصل_سوم
P⁴⁵
تموم شد و چند دقیقه بعد رفتم یواش با بابای کوک حرف زدم
ا/ت: سلام
بابای کوک: سلام!
ا/ت: میشه بعد عروسی کوک هم بیاریم خونه ی تهیونگ؟
بابای کوک: نه نمیشه!
ا/ت: چرا
بابای کوک: اصلا نمیشه اصلا
ا/ت: خوب شاید یه سری بلا ها سرم بیاد کی میدونه
بابای کوک: خوب تهیونگ مواظبت
ا/ت: پففففففف😑
ویو ا/ت
رفتم با یکی از پسرای فامیل حرف زدم یذره باهاش اشنا بشم
که تهیونگ و کوک اومدن بالا سرم
کوک: داشتی چه غلطی میکردی؟ 🤨
تهیونگ: منتظر توضیحم🤨
ا/ت: ای بابا چرا شما اینطورین فقط اومدم سلام کنم و برم همین
کوک: لازم نکرده بیا برو، تهیونگ کم بود تو هم اضافه شدی
ا/ت: 😑
تهیونگ: منو میکشون سمت خودش بعد میگه افتخار میدی؟"برای تانگو رقصیدن"
کوک: باز این شروع کرد
ا/ت: ام نمیدونم
تهیونگ: لطفا
ا/ت: نه
تهیونگ:(ا/ت و میچسبونه به خودش میگه ) یادت نره من شوهرتم
ا/ت: ببخشید فکر کردم خواهرمی😌🤣
کوک: وای تهیونگ بس کن بزار دوساعت بگذره بعد هی شوهرتم شوهرتم بکن
تهیونگ: مگه دوساعت نگذشته
کوک: نه فعلا ۴۵ دقیقه گذشته
تهیونگ: بل
ا/ت: خدایا منو از دست این دوتا نجات بده، امیننننننننننننننننن
کوک: ببخشید بیب
تهیونگ: هووووو
کوک: ها باز چیه، نکنه غیرتی شدی؟
تهیونگ: په نه په
کوک: تو غلط میکنی😊خیلی رک
تهیونگ: عهههههه باشه
ا/ت: تهیونگگگگگگگگگگگگگ
تهیونگ: جوننننننننن
ا/ت: مرض جونننننننننن
تهیونگ: وا
ا/ت: مرض وا
تهیونگ:.....
ا/ت: بیا برو مهمونارو سرگرم کن
تهیونگ: چشم تایگر کوچولو
ا/ت:(میره پیش کوک)
کوک: چه عجب یه سری به من زدی
ا/ت: عجب، ببین میخواستم بهت یه چیزی بگم
کوک: جونم بگو
ا/ت: ببین..........
اینم به عنوان عیدیتونننن🤡🤣💔🗿
اها راستی عید همتون مبارک 💜
امیدوارم سال جدید و خوشحال باشید و بهتون خوش بگذره💙
۱۹.۸k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.