𝕻𝖆𝖗𝖙 19
𝕻𝖆𝖗𝖙 19
_ا/ت: سلام، کجا بودی؟
_جونگ کوک:سلام، امروز خیلی کار داریم برای همین رفتم یکم خوراکی بگیرم تا توی طول کار ها گشنمون نشه
جونگ کوک ۲ تا بابلتی از توی پلاستیک در اورد و یکیش رو داد به منو شروع کردیم به خوردن و اونم ماشین رو به حرکت در اورد
توی راه بودیم که ازش پرسیدم
_ا/ت: کجا داریم میریم؟
_جونگ کوک: چون قراره از این به بعد توی عمارت من زندگی کنی دیگه به خونه قبلیت و وسایلش نیاز نداری میریم وسایلی که خیلی برات مهم هستن رو بر میداری و بعدش بقیش رو کارگر ها میندازن دور و میریم خونت رو به صاحبش بر میگردونیم و پول پیش رو پس میگیریم و همش تموم میشه ولی بعدش بازم کار داریم.
_ا/ت: اها اوکی
بعد از چند مین رسیدیم به خونه من خیلی دلم براش تنگ شده بود وارد شدم و یه نگاهی به همه چی انداختم مثل قبل بود رفتم توی اتاقم و وسایلی که خیلی برام عزیز بودن و برام مهم بودن رو برداشتم نزدیک یه ساک وسیله بود
_جونگ کوک: یا خدا چه خبره من که گفتم فقط مهم ها بقیش رو میخری پس چرا این همه چیز برداشتی
_ا/ت: عه همینی که هست نیازشون دارم و برام مهم هستن پس گیر نده
_جونگ کوک: اوفف باشه بریم؟
_ا/ت: بریم
از خونه زدیم بیرون و کارگر ها اومدن و وسایل رو داشتن میبردن گریم در اومده بود از سرنوشتم خوشم نمیومد اما جونگ کوک ، اون واقعا خیلی خوب بود احساس امنیت پیشش داشتم و خیلی هم خوشگل بود وادفاک من چی دارم میگم همین دلیل بدبختیامه ولش کن رفتم سوار ماشین شدم
ویو جونگ کوک
دیدم ا/ت داره به خونش نگاه میکنه و گریه میکنه حق داشت واقعا نمیدونم باید از دست این جی هون چیکار کرد این دختر با بقیه دختر ها فرق داره اون خیلی ساده و پاک بود دقیقا برعکس اون هرزه های توی بار اصلا ولش من چرا دارم به ا/ت فک میکنم تازگیا جلوش نمیتونم خودم رو کنترل کنم همش خود قبلیم هستم همونی که سال ها بود که از بین رفته بود وای بسه رفتم سوار ماشین شدم
_ا/ت: سلام، کجا بودی؟
_جونگ کوک:سلام، امروز خیلی کار داریم برای همین رفتم یکم خوراکی بگیرم تا توی طول کار ها گشنمون نشه
جونگ کوک ۲ تا بابلتی از توی پلاستیک در اورد و یکیش رو داد به منو شروع کردیم به خوردن و اونم ماشین رو به حرکت در اورد
توی راه بودیم که ازش پرسیدم
_ا/ت: کجا داریم میریم؟
_جونگ کوک: چون قراره از این به بعد توی عمارت من زندگی کنی دیگه به خونه قبلیت و وسایلش نیاز نداری میریم وسایلی که خیلی برات مهم هستن رو بر میداری و بعدش بقیش رو کارگر ها میندازن دور و میریم خونت رو به صاحبش بر میگردونیم و پول پیش رو پس میگیریم و همش تموم میشه ولی بعدش بازم کار داریم.
_ا/ت: اها اوکی
بعد از چند مین رسیدیم به خونه من خیلی دلم براش تنگ شده بود وارد شدم و یه نگاهی به همه چی انداختم مثل قبل بود رفتم توی اتاقم و وسایلی که خیلی برام عزیز بودن و برام مهم بودن رو برداشتم نزدیک یه ساک وسیله بود
_جونگ کوک: یا خدا چه خبره من که گفتم فقط مهم ها بقیش رو میخری پس چرا این همه چیز برداشتی
_ا/ت: عه همینی که هست نیازشون دارم و برام مهم هستن پس گیر نده
_جونگ کوک: اوفف باشه بریم؟
_ا/ت: بریم
از خونه زدیم بیرون و کارگر ها اومدن و وسایل رو داشتن میبردن گریم در اومده بود از سرنوشتم خوشم نمیومد اما جونگ کوک ، اون واقعا خیلی خوب بود احساس امنیت پیشش داشتم و خیلی هم خوشگل بود وادفاک من چی دارم میگم همین دلیل بدبختیامه ولش کن رفتم سوار ماشین شدم
ویو جونگ کوک
دیدم ا/ت داره به خونش نگاه میکنه و گریه میکنه حق داشت واقعا نمیدونم باید از دست این جی هون چیکار کرد این دختر با بقیه دختر ها فرق داره اون خیلی ساده و پاک بود دقیقا برعکس اون هرزه های توی بار اصلا ولش من چرا دارم به ا/ت فک میکنم تازگیا جلوش نمیتونم خودم رو کنترل کنم همش خود قبلیم هستم همونی که سال ها بود که از بین رفته بود وای بسه رفتم سوار ماشین شدم
۳.۶k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.