𝕻𝖆𝖗𝖙 18
𝕻𝖆𝖗𝖙 18
چندمین بعد
ویو ا/ت
همینجوری داشتم ادرس رو بهش میدادم که به خونه بورام رسیدیم.
_ا/ت: جونگ کوک توهم میای؟
_جونگ کوک: بهت اعتماد دارم پس لطفا خرابش نکن
_ا/ت: نگران نباش..
به دم در خونه رفتم و زنگ رو زدم بورام اومد دم در و در رو باز کرد که خشکش زد.
بعد یکم لود شدن بورام...
_بورام: ا/ت کجا بودی میدونی چقدر دنبالت گشتیم(با گریه)
_ا/ت: آه عزیزم ببخشید یه مشکل برام پیش اومد مجبور بودم برم
همدیگه رو بغل میکنن
بورام و ا/ت وارد خونه میشن و ا/ت به بابای بورام سلام میکنه و بعد از پیچوندن بورام میگه:
_ا/ت: بورام من قراره از بوسان برم
_بورام: چی؟چرا؟
_ا/ت: من یه کار خوب توی سئول پیدا کردم و دیگه قرار نیست توی بوسان باشم و ممکنه که دیگه برنگردم
_بورام:یعنی دیگه همدیگه رو نمیبینیم؟
_ا/ت: تاجایی که بتونم میام و بهت سر میزنم واقعا از همتون (منظور بابای بورام وخود بورامه) ممنونم خیلی تا الان کنارم بودید و کمکم کردید مرسی
ویو ا/ت
خداحافظی کردیم و رفتم دم در تا سوار ماشین کوک بشم که دیدم ماشین هست درش هم بازه ولی خود کوک نیست نشستم توی ماشین که دیدم روی مانیتور یه نوت نوشته شده
یادداشت: من الان میام یکم صبر کن
همینجوری توی ماشین بودم که جونگ کوک با یه پلاستیک پر از خوراکی اومد.
چندمین بعد
ویو ا/ت
همینجوری داشتم ادرس رو بهش میدادم که به خونه بورام رسیدیم.
_ا/ت: جونگ کوک توهم میای؟
_جونگ کوک: بهت اعتماد دارم پس لطفا خرابش نکن
_ا/ت: نگران نباش..
به دم در خونه رفتم و زنگ رو زدم بورام اومد دم در و در رو باز کرد که خشکش زد.
بعد یکم لود شدن بورام...
_بورام: ا/ت کجا بودی میدونی چقدر دنبالت گشتیم(با گریه)
_ا/ت: آه عزیزم ببخشید یه مشکل برام پیش اومد مجبور بودم برم
همدیگه رو بغل میکنن
بورام و ا/ت وارد خونه میشن و ا/ت به بابای بورام سلام میکنه و بعد از پیچوندن بورام میگه:
_ا/ت: بورام من قراره از بوسان برم
_بورام: چی؟چرا؟
_ا/ت: من یه کار خوب توی سئول پیدا کردم و دیگه قرار نیست توی بوسان باشم و ممکنه که دیگه برنگردم
_بورام:یعنی دیگه همدیگه رو نمیبینیم؟
_ا/ت: تاجایی که بتونم میام و بهت سر میزنم واقعا از همتون (منظور بابای بورام وخود بورامه) ممنونم خیلی تا الان کنارم بودید و کمکم کردید مرسی
ویو ا/ت
خداحافظی کردیم و رفتم دم در تا سوار ماشین کوک بشم که دیدم ماشین هست درش هم بازه ولی خود کوک نیست نشستم توی ماشین که دیدم روی مانیتور یه نوت نوشته شده
یادداشت: من الان میام یکم صبر کن
همینجوری توی ماشین بودم که جونگ کوک با یه پلاستیک پر از خوراکی اومد.
۱۰.۴k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.