چند دونه شوکولات خارجی بود که به طرفة العینی سرازیرش کردم
چند دونه شوکولات خارجی بود که به طرفة العینی سرازیرش کردم به خندق بلا .......!!!🥴
خنده های خانم آدرم و سرو صدا و جیغ و داد بچه ها فضای مدرسه رو پر کرده بود و خدمتکار پیر و خوش کردار مدرسه آقای مرادی هم با یه سینی چای به جمع اضافه شد البته چای رو برای خانم معلما آورده بود و ما بچه ها طبق معمول باید مرگ یا کوفت می خوردیم....!!
اون روز برفی وقتی برف بازی و سرسره بازی تو حیاط مدرسه تموم شد و آقای فربد منش هم بخاطر متلک خانم آدرم رفت نشست تو دفتر و پشماش تمام و کمال ریخت ..! همه رفتیم سر کلاس و دور بخاری جمع شدیم ...
طبق معمول خانم آدرم قربون صدقه شاگرد اول کلاس همون احسان خان میشد و بقیه بچه ها هم گوشاشون آویزون بود و حسرت می خوردن که چرا خانم دستی به سر اونا نمیکشه...
منم خیلی دلم می خواست خانم آدرم دستی به سرم بکشه و با موهام بازی کنه منتها هم همیشه پدرم کچلم می کرد و هم مثل احسان پوست سفیدی نداشتم و ریاضیمم خوب نبود ....!!
فقط تنها برتری که نسبت به بقیه بچه ها داشتم و باعث حسرت اونا شده بود این بود که خانم معلم منو سبیل صدا میزد و دم به دقیقه بهم ماموریت میداد برم از دفتر براش آب خنک و گچ برای نوشتن روی تخته بیارم....! 🥴
چند دقیقه ای که دور بخاری کلاس نشستیم و گرم شدیم خانم کیف کوچولوشو باز کرد و یه دفه قیافش عوض شد و منو صدا زد و از شوکولاتای داخل کیف که من خورده بودم پرسید ؟!
جایی برای کتمان نبود چون دندونام رنگ شوکولات کاکائویی گرفته بود ...
خب دیگه همتون از تنبیه رایج اون زمان خبر دارین...
گوشه کلاس ، سطل آشغال روی سر و یه پا هم بالا تا آخرِ زنگ....!! 🥴
خانم آدرم مشغول بافتنی شد و بچه ها هم مشغول صحبت کردن و شیطنت ...
یه دفه گلاب به روتون یکی از بچه های کلاس صدای نامربوطی ازش خارج شد ..! دیگه نمیدونم این صدا از بالا بود یا از پایین ....!! 🥴😉
یه هم کلاسی داشتیم به نام هاشم که همه هاشم گوزو صداش میزدن ...
وقتی اون صدای نامربوط تو کلاس شنیده شد همه به هاشم شک کردن ولی اون روز چون همه بچه های کلاس دلِ پری از احسان شاگرد اول کلاس داشتن و حالشون گرفته بود که اونقدر خانم معلم دوسش داره ، اون صدای شبیه گوز رو انداختن گردن احسان ....!!
خانم آدرم عصبانی شد و منو فرستاد دنبال آقای فربد منش ....
به محض حضور آقای فربد منش، خانم آدرم شروع کرد به طرفداری از احسان و هاشم گوزوی بینوا رو بعنوان مظنون درجه یک صدای نامربوطِ کلاس معرفی کرد ...
آقای فربد منش هم که دیگه سینه چاکِ خانم آدرم بود ، بدون بررسی قضیه شروع کرد به تنبیه کردنِ هاشم گوزو با یه تَرکه نازک ...
دلم برای هاشم سوخت در حالیکه هنوز مشغول تحمل تنبیه با سطل آشغال بودم به آقای فربد منش گفتم : اجازه آقا؟من صدای گوز رو از طرف نیمکت احسان شنیدم..!!🥴😉
خنده های خانم آدرم و سرو صدا و جیغ و داد بچه ها فضای مدرسه رو پر کرده بود و خدمتکار پیر و خوش کردار مدرسه آقای مرادی هم با یه سینی چای به جمع اضافه شد البته چای رو برای خانم معلما آورده بود و ما بچه ها طبق معمول باید مرگ یا کوفت می خوردیم....!!
اون روز برفی وقتی برف بازی و سرسره بازی تو حیاط مدرسه تموم شد و آقای فربد منش هم بخاطر متلک خانم آدرم رفت نشست تو دفتر و پشماش تمام و کمال ریخت ..! همه رفتیم سر کلاس و دور بخاری جمع شدیم ...
طبق معمول خانم آدرم قربون صدقه شاگرد اول کلاس همون احسان خان میشد و بقیه بچه ها هم گوشاشون آویزون بود و حسرت می خوردن که چرا خانم دستی به سر اونا نمیکشه...
منم خیلی دلم می خواست خانم آدرم دستی به سرم بکشه و با موهام بازی کنه منتها هم همیشه پدرم کچلم می کرد و هم مثل احسان پوست سفیدی نداشتم و ریاضیمم خوب نبود ....!!
فقط تنها برتری که نسبت به بقیه بچه ها داشتم و باعث حسرت اونا شده بود این بود که خانم معلم منو سبیل صدا میزد و دم به دقیقه بهم ماموریت میداد برم از دفتر براش آب خنک و گچ برای نوشتن روی تخته بیارم....! 🥴
چند دقیقه ای که دور بخاری کلاس نشستیم و گرم شدیم خانم کیف کوچولوشو باز کرد و یه دفه قیافش عوض شد و منو صدا زد و از شوکولاتای داخل کیف که من خورده بودم پرسید ؟!
جایی برای کتمان نبود چون دندونام رنگ شوکولات کاکائویی گرفته بود ...
خب دیگه همتون از تنبیه رایج اون زمان خبر دارین...
گوشه کلاس ، سطل آشغال روی سر و یه پا هم بالا تا آخرِ زنگ....!! 🥴
خانم آدرم مشغول بافتنی شد و بچه ها هم مشغول صحبت کردن و شیطنت ...
یه دفه گلاب به روتون یکی از بچه های کلاس صدای نامربوطی ازش خارج شد ..! دیگه نمیدونم این صدا از بالا بود یا از پایین ....!! 🥴😉
یه هم کلاسی داشتیم به نام هاشم که همه هاشم گوزو صداش میزدن ...
وقتی اون صدای نامربوط تو کلاس شنیده شد همه به هاشم شک کردن ولی اون روز چون همه بچه های کلاس دلِ پری از احسان شاگرد اول کلاس داشتن و حالشون گرفته بود که اونقدر خانم معلم دوسش داره ، اون صدای شبیه گوز رو انداختن گردن احسان ....!!
خانم آدرم عصبانی شد و منو فرستاد دنبال آقای فربد منش ....
به محض حضور آقای فربد منش، خانم آدرم شروع کرد به طرفداری از احسان و هاشم گوزوی بینوا رو بعنوان مظنون درجه یک صدای نامربوطِ کلاس معرفی کرد ...
آقای فربد منش هم که دیگه سینه چاکِ خانم آدرم بود ، بدون بررسی قضیه شروع کرد به تنبیه کردنِ هاشم گوزو با یه تَرکه نازک ...
دلم برای هاشم سوخت در حالیکه هنوز مشغول تحمل تنبیه با سطل آشغال بودم به آقای فربد منش گفتم : اجازه آقا؟من صدای گوز رو از طرف نیمکت احسان شنیدم..!!🥴😉
۱۴.۷k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.