بعدها بخاطر چند تا از همکلاسیای خواهرام که از طریق خواهرا
بعدها بخاطر چند تا از همکلاسیای خواهرام که از طریق خواهرام پیغام داده بودن داداشتون قیافه لاتای مزاحم رو پیدا کرده چند باری قید سبیل رو زدم ولی بالاخره مد رایج اون زمان بود و نمیشد بدون سبیل با همسایه ها اونم دخترا احوالپرسی کرد....!! 🥴
سالها بعد... دیپلم گرفته بودم و قرار بود برم سربازی...
یه مغازه قنادی سر محل ما بود و تقریبا قنادی اسم و رسم داری بود
سَرِ محل کنار قنادی وایستاده بودم زمستون بود و هوا هم سرد یه دفه دیدم یه ماشین شورلت کاماروی یشمی رنگ از اینایی که کاپوت جلوش دراز هست توقف کرد ، در ماشین باز شد و یه خانم میانسال خوش تیپ با عینک آفتابی و پالتوی خز پاشو از ماشین بیرون گذاشت شناختمش خودِ خانم آدرم بود از در اون طرفی هم یه آقای خوش تیپ و یه دختر و پسر خوش تیپ تر خارج شدن کاملا معلوم بود شوهر و بچه های خانم آدرم بودن ...
خیلی دلم می خواست بهش سلااام کنم
دلو زدم به دریا و جلوی شوهر و بچه هاش رفتم جلو و سلااام کردم ..
قیافه شوهرش یه خورده کیشمیشی شد !!🥴
خانم آدرم گفت: بفرمایین ؟
گفتم : مخلصم خانم معلم ، ما یه زمانی شاگرد کلاس شما بودیم
گفت : من شاگرد زیاد داشتم شما؟
گفتم : خانم آدرم درسته شما شاگرد زیاد داشتین ولی سال سوم دبستان یه شاگرد سبیلو داشتین ، خاطرتون نیست؟
اینو که گفتم خانم آدرم لبخندی زد و گفت: آها همونی که با آقای فربودمنش همیشه قرارداد کتک و تنبیه شدن داشتی؟🥴
چرا سَرِ محل وایستادی ؟
مگه درس و مشق نداری؟
گفتم : خانم معلم هنوزم که شما بداخلاقی، راستی از آقای فربودمنش غلام حلقه به گوش شما ، چه خبر خانم ؟
از احسان رازقی و هاشم گوزو هم یادی کردم...!! 🥴
خانم آدرم می خواست از قنادی شیرینی بخره
قنادی یه شاگرد پیرمرد قدیمی داشت که با حاج عبدالله بابا بزرگمون یه رفاقت قدیمی داشت
برای اینکه خدمتی کرده باشم به خانم آدرم گفتم : اگه شیرینی می خواین که سفارش کنم شیرینی اعلا بدن خدمتتون..
رفتم داخل شیرینی فروشی و به رفیق آقابزرگمون سفارش کردم یه جعبه شیرینی تازه آماده کنه
خانم آدرم و خانواده اش جعبه شیرینی رو گرفتن و سوار ماشین شدن که محل رو ترک کنن..یه دفه خانم معلم شیشه ماشین رو داد پایین و در حالیکه یه دونه شیرینی تو دهنش گذاشته بود صدام زد گفت: سبیل ...!! بیا اینجا ببینم رفتم جلو ...خانم آدرم یه دونه شیرینی
سالها بعد... دیپلم گرفته بودم و قرار بود برم سربازی...
یه مغازه قنادی سر محل ما بود و تقریبا قنادی اسم و رسم داری بود
سَرِ محل کنار قنادی وایستاده بودم زمستون بود و هوا هم سرد یه دفه دیدم یه ماشین شورلت کاماروی یشمی رنگ از اینایی که کاپوت جلوش دراز هست توقف کرد ، در ماشین باز شد و یه خانم میانسال خوش تیپ با عینک آفتابی و پالتوی خز پاشو از ماشین بیرون گذاشت شناختمش خودِ خانم آدرم بود از در اون طرفی هم یه آقای خوش تیپ و یه دختر و پسر خوش تیپ تر خارج شدن کاملا معلوم بود شوهر و بچه های خانم آدرم بودن ...
خیلی دلم می خواست بهش سلااام کنم
دلو زدم به دریا و جلوی شوهر و بچه هاش رفتم جلو و سلااام کردم ..
قیافه شوهرش یه خورده کیشمیشی شد !!🥴
خانم آدرم گفت: بفرمایین ؟
گفتم : مخلصم خانم معلم ، ما یه زمانی شاگرد کلاس شما بودیم
گفت : من شاگرد زیاد داشتم شما؟
گفتم : خانم آدرم درسته شما شاگرد زیاد داشتین ولی سال سوم دبستان یه شاگرد سبیلو داشتین ، خاطرتون نیست؟
اینو که گفتم خانم آدرم لبخندی زد و گفت: آها همونی که با آقای فربودمنش همیشه قرارداد کتک و تنبیه شدن داشتی؟🥴
چرا سَرِ محل وایستادی ؟
مگه درس و مشق نداری؟
گفتم : خانم معلم هنوزم که شما بداخلاقی، راستی از آقای فربودمنش غلام حلقه به گوش شما ، چه خبر خانم ؟
از احسان رازقی و هاشم گوزو هم یادی کردم...!! 🥴
خانم آدرم می خواست از قنادی شیرینی بخره
قنادی یه شاگرد پیرمرد قدیمی داشت که با حاج عبدالله بابا بزرگمون یه رفاقت قدیمی داشت
برای اینکه خدمتی کرده باشم به خانم آدرم گفتم : اگه شیرینی می خواین که سفارش کنم شیرینی اعلا بدن خدمتتون..
رفتم داخل شیرینی فروشی و به رفیق آقابزرگمون سفارش کردم یه جعبه شیرینی تازه آماده کنه
خانم آدرم و خانواده اش جعبه شیرینی رو گرفتن و سوار ماشین شدن که محل رو ترک کنن..یه دفه خانم معلم شیشه ماشین رو داد پایین و در حالیکه یه دونه شیرینی تو دهنش گذاشته بود صدام زد گفت: سبیل ...!! بیا اینجا ببینم رفتم جلو ...خانم آدرم یه دونه شیرینی
۴.۷k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.