پارتنر من (p¹)🦋🌊
پارتنر من (p¹)🦋🌊
بببنید چه ادمین خوبیم شرطا رو نرسوندید ولی براتون گذاشتم🎀🍷🥺
از زبان ا/ت
صبح با صدای زنگ گوشیم یلند شدم رفتم دستشویی یه ابی به دستو صورتم زدم اومدم بیرون روتین صبحمو انجام دادم بلند شدم لباسامو عوض کردم و لباسس که میخواستمو با لباس خونگیم عوض کردم درسته روز اول دانشگاست و من هیچ کاریم نکردم کولم برداشتم یکم خرتو پرت کتاب ریختم داخلش رفتم از اتاقم بیرون و یدفعه با صورت زشت اون نامادریم مواجه شدم
پ/ت:صبح بخیر عزیزم تیپ زدی میخوای بری دانشگاه
هیون :عه ابجی قشنگم چه جیگر شدی
گفتم اره از اونجایی که شما بلد میستی تیپ بزنی ما جات تیپ میزنیم چشم بچه های دانشگاهو کور کنیم
هیون وقتی حرفمو شنید سریع به سمت اتاقش دویید رفت داخل اتاقش نامدریمم کنار بابام نشسته بود با یه چشم قره نگام کرد منم یه لبخند فیک زدم نشستم روی صندلی شروع کردم به صبحانه خوردن
از زبان هیون
از بس هواس پرتم یادم رفت امروز رکز اول دانشگاست یه تیپ مشکی زدم عطر گرونم زدم به گردنم کیفم برداشتم کتابامو گذاشتم داخلش و رفتم پایین
از زبان ا/ت
دیدم اون گوریل از بالا اومد پایین یه نگاهی با حرص بهش انداختم گوشیمو برداشتم رفتم سمت در کفشام رو پوشیدم رفتم سمت پارکینگ
از زبان هیون
رفتم کفشامو پوشیدم از مادرم ناپدریم خداحافظی کردم رفتم سمت پارکینگ ا/ت رو دیدم که سرش داخل گوشیش بود
ا/ت : عه چه عجب اومدی یه ساعته منتظرم
هیون:حصلتو ندارم همین که دارم میبرمت دانشگاه خیلیه
ا/ت:(یه پوزخند زد )گفت مجبور نیستی ببری
هیون:تا نزدمت سوار شو
ا/ت : چاره ای نداشتم سوار ماشین شدم با حرص درو بستم
هیون:هوشه چته وحشی اروم
ا/ت :هنذفری هامو کردم تو گوشم اهنگ گوش کردم تا برسیم
(چند مین بعد)
بلاخره رسیدیم دانشگاه بزرگی بود از ماشین هیون پیاده شدم درو دوباره محکم بستم
رفتم سمت دفتر مدیرو دیدم یع تعظیم کوچیک کردم و سلام کردم خودمو معرفی کردم
(علامت مدیر:@)
@:او خیلی خوش اومدی شین ا/ت کلاست طبقه دوم سمت راسته
ا/ت :تشکر کوچیکی کردم اومدم بیرو با پله به طبقه دوم رفتم و دیدم که.......
شرط پارت بعدی
کم میزارم
کامنت۲
لایک۵
شبتون خوش 🥺🎀
بببنید چه ادمین خوبیم شرطا رو نرسوندید ولی براتون گذاشتم🎀🍷🥺
از زبان ا/ت
صبح با صدای زنگ گوشیم یلند شدم رفتم دستشویی یه ابی به دستو صورتم زدم اومدم بیرون روتین صبحمو انجام دادم بلند شدم لباسامو عوض کردم و لباسس که میخواستمو با لباس خونگیم عوض کردم درسته روز اول دانشگاست و من هیچ کاریم نکردم کولم برداشتم یکم خرتو پرت کتاب ریختم داخلش رفتم از اتاقم بیرون و یدفعه با صورت زشت اون نامادریم مواجه شدم
پ/ت:صبح بخیر عزیزم تیپ زدی میخوای بری دانشگاه
هیون :عه ابجی قشنگم چه جیگر شدی
گفتم اره از اونجایی که شما بلد میستی تیپ بزنی ما جات تیپ میزنیم چشم بچه های دانشگاهو کور کنیم
هیون وقتی حرفمو شنید سریع به سمت اتاقش دویید رفت داخل اتاقش نامدریمم کنار بابام نشسته بود با یه چشم قره نگام کرد منم یه لبخند فیک زدم نشستم روی صندلی شروع کردم به صبحانه خوردن
از زبان هیون
از بس هواس پرتم یادم رفت امروز رکز اول دانشگاست یه تیپ مشکی زدم عطر گرونم زدم به گردنم کیفم برداشتم کتابامو گذاشتم داخلش و رفتم پایین
از زبان ا/ت
دیدم اون گوریل از بالا اومد پایین یه نگاهی با حرص بهش انداختم گوشیمو برداشتم رفتم سمت در کفشام رو پوشیدم رفتم سمت پارکینگ
از زبان هیون
رفتم کفشامو پوشیدم از مادرم ناپدریم خداحافظی کردم رفتم سمت پارکینگ ا/ت رو دیدم که سرش داخل گوشیش بود
ا/ت : عه چه عجب اومدی یه ساعته منتظرم
هیون:حصلتو ندارم همین که دارم میبرمت دانشگاه خیلیه
ا/ت:(یه پوزخند زد )گفت مجبور نیستی ببری
هیون:تا نزدمت سوار شو
ا/ت : چاره ای نداشتم سوار ماشین شدم با حرص درو بستم
هیون:هوشه چته وحشی اروم
ا/ت :هنذفری هامو کردم تو گوشم اهنگ گوش کردم تا برسیم
(چند مین بعد)
بلاخره رسیدیم دانشگاه بزرگی بود از ماشین هیون پیاده شدم درو دوباره محکم بستم
رفتم سمت دفتر مدیرو دیدم یع تعظیم کوچیک کردم و سلام کردم خودمو معرفی کردم
(علامت مدیر:@)
@:او خیلی خوش اومدی شین ا/ت کلاست طبقه دوم سمت راسته
ا/ت :تشکر کوچیکی کردم اومدم بیرو با پله به طبقه دوم رفتم و دیدم که.......
شرط پارت بعدی
کم میزارم
کامنت۲
لایک۵
شبتون خوش 🥺🎀
۱۰.۴k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.