پارتنر من (p4)🦋✨
پارتنر من (p4)🦋✨
از زبان ا.ت وقتی جونگ کوک رفت منم موهامو بستم به زخم دستم نگا کردم با یاد اوردن اون خاطره اشکی از گونم چکید
فلش بک به اون زمان
؟: هی دختره هرزه یا رگتو میزنی یا خودم میکشمت عوضییی
ا.ت: خیلی خوب باشه تیغ بردم بالا گذاشتمش رو دستم به صورت عمودی یه زخم بزرگ رو دستم ایجاد کردم
پایان فلش بک
از زبان ا.ت کیفمو برداشتم رفتم پایین از مدرسه خارج شدم یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه و یکم خوابیدم
شب
از زبان کوک امروز توی بار با اقای پارک وقت قمار داشتم وارد اتاق vipشدم و اقای پارک رو دیدم که نشسته رفتم حلوش و نشستم روی صندلی روبه روش
(نکته: اقای پارک پدره ا. ته
علامت پدر ا. ت: ☆)
☆: سلام اقای جئون میدونی که امروز سر چی شرط میبندم؟
کوک: بله(سرد)
اگه تو باختی ۱۰۰میلیون دلار بهت میدم قبوله؟
☆: خوبه.
(چند مین بعد)
کوک: ایولللللل بردممم
خوب میدونی شرطمون چی بود؟(نیشخند)
☆: من... نمیتونم م..
کوک: خیلی خوب پس مرگو انتخاب کردی!؟
☆: نه نه نه اصن اینجوری نیست بیاین بریم خونم
از زبان ا.ت
از خواب بلند شدم رفتمwc
کارای لازمو انجام دادم لباسای خوابمو عوض کردم لباس راحتی پوشیدم
رفتم در اتاقو باز کردم با قیافه نحصه هیون مواجه شدم
هیون: سلام
ا.ت: علیک
هیون: چته وحشی
ا.ت: از جلو چشام خفشو حصلتو ندارم
هیون: اوک...(رفت)
ا. ت: رفتم پایین دیدم مادرم خوندم نشسته روی مبل خواستم برم سمتش ولی صدای زنگ در به صدا در اومد
علامت مادر خونده ا.ت:*
*: هی ا.ت برو درو باز کن حتما بابات اومده معلوم نیس دوباره قراره چیو ببازه با قمار کردنش
ا.ت: یه چشم قره بهش رفتم و رفتم سمت در تا درو باز کردم با چهره ناراحت پدرم مواجه شدم
ا.ت: پدر چیشده ناراحتی اتفاقی پیش اومده؟؟؟
☆: ا.ت ازت خواهش.. میکنم.. منو ب. ب. خشیی
ا. ت: پدر چیشدهههه(نگران)
☆: من تو قمار ترو به جئون باختم خواهش میکنم منو ببخش اون الان پایین منتظره
ا.ت: زبونم بند اومد فقط زدم زیر گریه دوییدم سمت اتاقم درو محکم بستم
☆: ا.ت خواهش میکنم اگه نری باهاش منو میکشه
ا.ت: وقتی حرف پدرمو شنیدم گریه هام شدت گرفت من نمیخواستم پدرمو از دست بدم بعد چند مین گریه به خودم اومدم
یه کیف برداشتم چند دست لباس تو خونه برا خودم گذاشتم
گوشی و هنذفریمو برداشتم
یه هودی مشکی با یه شلوار جین پوشیدم و کلاه هودیمو رو سرم گذاشتم تو اینه به خودم نگا مردم تو دلم گفتم از من بدبخت تر وجود نداره در اتاقو باز کردم هیون گف
هیون: بلاخره قراره راحت به زندگیم ادامه بدم
ا.ت: یکی خابوندم زیر گوشش و از پله ها پایین رفتم پدرمو بغل کردم و از خونه رفتم بیرون
با یه ونه مشکی مواجه شدم کوک ازش پیاده شد سمتم اومد
کوک: از این به بعد بهم میگی ارباب
شرط لایک ۵ کامنت ۵
از زبان ا.ت وقتی جونگ کوک رفت منم موهامو بستم به زخم دستم نگا کردم با یاد اوردن اون خاطره اشکی از گونم چکید
فلش بک به اون زمان
؟: هی دختره هرزه یا رگتو میزنی یا خودم میکشمت عوضییی
ا.ت: خیلی خوب باشه تیغ بردم بالا گذاشتمش رو دستم به صورت عمودی یه زخم بزرگ رو دستم ایجاد کردم
پایان فلش بک
از زبان ا.ت کیفمو برداشتم رفتم پایین از مدرسه خارج شدم یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه و یکم خوابیدم
شب
از زبان کوک امروز توی بار با اقای پارک وقت قمار داشتم وارد اتاق vipشدم و اقای پارک رو دیدم که نشسته رفتم حلوش و نشستم روی صندلی روبه روش
(نکته: اقای پارک پدره ا. ته
علامت پدر ا. ت: ☆)
☆: سلام اقای جئون میدونی که امروز سر چی شرط میبندم؟
کوک: بله(سرد)
اگه تو باختی ۱۰۰میلیون دلار بهت میدم قبوله؟
☆: خوبه.
(چند مین بعد)
کوک: ایولللللل بردممم
خوب میدونی شرطمون چی بود؟(نیشخند)
☆: من... نمیتونم م..
کوک: خیلی خوب پس مرگو انتخاب کردی!؟
☆: نه نه نه اصن اینجوری نیست بیاین بریم خونم
از زبان ا.ت
از خواب بلند شدم رفتمwc
کارای لازمو انجام دادم لباسای خوابمو عوض کردم لباس راحتی پوشیدم
رفتم در اتاقو باز کردم با قیافه نحصه هیون مواجه شدم
هیون: سلام
ا.ت: علیک
هیون: چته وحشی
ا.ت: از جلو چشام خفشو حصلتو ندارم
هیون: اوک...(رفت)
ا. ت: رفتم پایین دیدم مادرم خوندم نشسته روی مبل خواستم برم سمتش ولی صدای زنگ در به صدا در اومد
علامت مادر خونده ا.ت:*
*: هی ا.ت برو درو باز کن حتما بابات اومده معلوم نیس دوباره قراره چیو ببازه با قمار کردنش
ا.ت: یه چشم قره بهش رفتم و رفتم سمت در تا درو باز کردم با چهره ناراحت پدرم مواجه شدم
ا.ت: پدر چیشده ناراحتی اتفاقی پیش اومده؟؟؟
☆: ا.ت ازت خواهش.. میکنم.. منو ب. ب. خشیی
ا. ت: پدر چیشدهههه(نگران)
☆: من تو قمار ترو به جئون باختم خواهش میکنم منو ببخش اون الان پایین منتظره
ا.ت: زبونم بند اومد فقط زدم زیر گریه دوییدم سمت اتاقم درو محکم بستم
☆: ا.ت خواهش میکنم اگه نری باهاش منو میکشه
ا.ت: وقتی حرف پدرمو شنیدم گریه هام شدت گرفت من نمیخواستم پدرمو از دست بدم بعد چند مین گریه به خودم اومدم
یه کیف برداشتم چند دست لباس تو خونه برا خودم گذاشتم
گوشی و هنذفریمو برداشتم
یه هودی مشکی با یه شلوار جین پوشیدم و کلاه هودیمو رو سرم گذاشتم تو اینه به خودم نگا مردم تو دلم گفتم از من بدبخت تر وجود نداره در اتاقو باز کردم هیون گف
هیون: بلاخره قراره راحت به زندگیم ادامه بدم
ا.ت: یکی خابوندم زیر گوشش و از پله ها پایین رفتم پدرمو بغل کردم و از خونه رفتم بیرون
با یه ونه مشکی مواجه شدم کوک ازش پیاده شد سمتم اومد
کوک: از این به بعد بهم میگی ارباب
شرط لایک ۵ کامنت ۵
۲.۸k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.