My love teacher
5سال بعد:
آخیش بلاخره فوق لیسانس ام رو گرفتم بلاخره بر می گردم کره
ویو نامجون:
تو این چند سال با پدر و مادر یوری در ارتباط بودم قرار بود امروز یوری به همراه برادرش برگرده.....
در فرودگاه
-وایییی خیلی وقت بود اینجا نبودم چقدر همه جا عوض شده
-مامان بابا کجان؟؟
-وایسااااااااااااااااااااااااااا اهان اینجان
-یوری اون استادت نیست؟؟
-چیییییییییییی
با دیدن نامجو خشکم زد اون اینجا چی کار می کرد؟؟
-- سلام دخترم سلام پسرم
این خانم کی هستن؟؟
-این سوجین دوست صمیمی من و دوست دختر جین هست
-اوووووو دخترم خوشبختیم
-خیلی ممنون
-اقای کیم شما اینجا چی کار می کنین
-یوری دخترم نامجون با ما حرف زد اون فقط گول حرف های یه ینفر رو خورده
-میشه حرف بزنیم
-باشه
.
.
.
یوری من خیلی اشتباه کردم خواهش می کنم به من یه فرصت بده
-ببینیم تو این یه هفته چی کار می کنی کیم نامجون
-چی؟؟؟؟اهان باشه پشیمون نمیشی قول میدم
تو این یه هفته نامجون تمام لاشش رو کرد و هروز برای یوری نامه ی عاشقانه به همراه گل و هدیه و شکلات و......
یه هفته بعد
-خب یوری جوابت چیه؟؟
-جناب کیم نامجون ماسفانه شما منو عاشق خودت نکردی تو....
-نه یوری خواهش می کنم..........
-ببین خیلی عجول هستی تومنو عاشق خودت نکردی بلکه منو دیوونه ی خودت کردی
نامجون یوری رو بغل می کنه و می بوسش....
10 سال بعد
اخیش این صفحه ی دفترچه خاطرات هم تمام شد
-داسام کجایی؟؟
-اینجام مامانی دارم با سوجون بازی می کنم
-ببین جین این بچه ات رو جمع کن هی تو حلق بچه ی من هست
-چیییییییییییییییییییییی با بچه ی من درت صحبت کن
-آروم باشین فقط بچه ان
-تو چقدر خونسردی من مطمعنم ایتا تا چند سال دیگه با هم ازدواج کردن
-ملکه ی قلب من کجایی؟؟
-اینجام عشقم
-اییییییییییییی گمشین حالم به هم خورد
-به تو چه دوست نداری جلو گوشاتو بگیر بیچاره زنت که اصن محبت نمیگیره
-وایسا ببینم
-اگه راست میگی منو بگیر
نامجون و سوجین و داسام وسوجون:باز اینا شروع کردن
16 سال بعد
-آقای کیم سوجون ایا خانم کیم داسام رو به همسری خود می پذیرید؟
-بله
-و شما خانم کیم داسام آقای کیم سوجون رو به همسری خود می پذیرید؟
-بله
-بیا دیدی گفتم ازدواج می کنن و لی خدایی خیلی به هم میان
-اره پسرم به خودم رفته
-گمشو اگه به تو می رفت که دخترمو بهش نمی دادم همش به خاطر این هست که شبیه سوجین هست
-همه خواهر دارن ماهم خواهر داریم
--مامان و بابا میشه حداقل این دفعه رو به هم نپرید
-شما دوتا ببندین کفترای عاشق
-بچه ها پاشین بریم بگردیمممممممممممممم
----ارهههههههههههههههههههههههههههههههههههه
-من اینه ی جدید می خوام
-واقعا که جین هنوز اینه برادر دوقلو ات هست
-خندید:واقعا همتون رو خیلی دوست دارم
همه :ما هم همینطور
-نگاهشون کن تو رو خدا 40 سال سن دارن
-ولشون کن بذار خوش باشن ماهم بریم خونه
.
.
.
پابان این فیک رو اعلام می کنم با اینکه زیاد حمایت نشد ولی خیلی دوستون دارم:)
فیک بعدی از تهیونگ هست
زیر این پست نظراتون رو درباره ی پایان این فیک بگین:)
آخیش بلاخره فوق لیسانس ام رو گرفتم بلاخره بر می گردم کره
ویو نامجون:
تو این چند سال با پدر و مادر یوری در ارتباط بودم قرار بود امروز یوری به همراه برادرش برگرده.....
در فرودگاه
-وایییی خیلی وقت بود اینجا نبودم چقدر همه جا عوض شده
-مامان بابا کجان؟؟
-وایسااااااااااااااااااااااااااا اهان اینجان
-یوری اون استادت نیست؟؟
-چیییییییییییی
با دیدن نامجو خشکم زد اون اینجا چی کار می کرد؟؟
-- سلام دخترم سلام پسرم
این خانم کی هستن؟؟
-این سوجین دوست صمیمی من و دوست دختر جین هست
-اوووووو دخترم خوشبختیم
-خیلی ممنون
-اقای کیم شما اینجا چی کار می کنین
-یوری دخترم نامجون با ما حرف زد اون فقط گول حرف های یه ینفر رو خورده
-میشه حرف بزنیم
-باشه
.
.
.
یوری من خیلی اشتباه کردم خواهش می کنم به من یه فرصت بده
-ببینیم تو این یه هفته چی کار می کنی کیم نامجون
-چی؟؟؟؟اهان باشه پشیمون نمیشی قول میدم
تو این یه هفته نامجون تمام لاشش رو کرد و هروز برای یوری نامه ی عاشقانه به همراه گل و هدیه و شکلات و......
یه هفته بعد
-خب یوری جوابت چیه؟؟
-جناب کیم نامجون ماسفانه شما منو عاشق خودت نکردی تو....
-نه یوری خواهش می کنم..........
-ببین خیلی عجول هستی تومنو عاشق خودت نکردی بلکه منو دیوونه ی خودت کردی
نامجون یوری رو بغل می کنه و می بوسش....
10 سال بعد
اخیش این صفحه ی دفترچه خاطرات هم تمام شد
-داسام کجایی؟؟
-اینجام مامانی دارم با سوجون بازی می کنم
-ببین جین این بچه ات رو جمع کن هی تو حلق بچه ی من هست
-چیییییییییییییییییییییی با بچه ی من درت صحبت کن
-آروم باشین فقط بچه ان
-تو چقدر خونسردی من مطمعنم ایتا تا چند سال دیگه با هم ازدواج کردن
-ملکه ی قلب من کجایی؟؟
-اینجام عشقم
-اییییییییییییی گمشین حالم به هم خورد
-به تو چه دوست نداری جلو گوشاتو بگیر بیچاره زنت که اصن محبت نمیگیره
-وایسا ببینم
-اگه راست میگی منو بگیر
نامجون و سوجین و داسام وسوجون:باز اینا شروع کردن
16 سال بعد
-آقای کیم سوجون ایا خانم کیم داسام رو به همسری خود می پذیرید؟
-بله
-و شما خانم کیم داسام آقای کیم سوجون رو به همسری خود می پذیرید؟
-بله
-بیا دیدی گفتم ازدواج می کنن و لی خدایی خیلی به هم میان
-اره پسرم به خودم رفته
-گمشو اگه به تو می رفت که دخترمو بهش نمی دادم همش به خاطر این هست که شبیه سوجین هست
-همه خواهر دارن ماهم خواهر داریم
--مامان و بابا میشه حداقل این دفعه رو به هم نپرید
-شما دوتا ببندین کفترای عاشق
-بچه ها پاشین بریم بگردیمممممممممممممم
----ارهههههههههههههههههههههههههههههههههههه
-من اینه ی جدید می خوام
-واقعا که جین هنوز اینه برادر دوقلو ات هست
-خندید:واقعا همتون رو خیلی دوست دارم
همه :ما هم همینطور
-نگاهشون کن تو رو خدا 40 سال سن دارن
-ولشون کن بذار خوش باشن ماهم بریم خونه
.
.
.
پابان این فیک رو اعلام می کنم با اینکه زیاد حمایت نشد ولی خیلی دوستون دارم:)
فیک بعدی از تهیونگ هست
زیر این پست نظراتون رو درباره ی پایان این فیک بگین:)
۷.۷k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.