My love teacher
-جین بیا بریم بیرون قدم بزنیم
-ببین نمی تونم اینجا یه آینه ی شفاف و تمیز پیدا کردم
-😑😑
-هان چتهههههههههههههههههههههه؟؟
-هیچی به خدا فقط میگم بیا بریم بیرون
-باشه ولی سریع برمی گردیم؟؟
.
.
.
جین همینجا وایسا دو تا بستنی بگیرم....چی می خوری؟
-یه شکلاتی
-منم همینطورپس دوتا شکلاتی
.
.
.
-به به چه قدر خوشمزه هست
-یه جوری میگی به به انگار تو زندگیت بستنی نخوردی
-میشه کمتر سر من غر بزنی؟؟
-سعی می کنم بریم دیگه خسته شدم
.
.
.
ای وای دیرم شد اینم که خوابیده ولش کن تو راه یه چیزی می خورم
.
.
وای دانشگاه چقدر قشنگه پیش به سوی موفقیت و فراتر از آن
وای تو کلاس فقط پسر هست یعنی فقط 4 تا دختر؟؟
-سلام من پارک سوجین هستم افتخار اشنایی میدید
-او بله حتما من کیم یوری هستم
-می تونم اینجا بشینم؟؟
-بله حتما
از اون روز به بعد یوری و سوجین دوست های خیلی صمیمی شدن
یه روز یوری تصمیم میگیره سوجین رو به خونه اشون دعوت کنه...
-سلام!!!
-سلام!!!!!
-بفرمایید تو
-ممنون
-سلام من برادر یوری کیم سوکجین هستم
-.................(محو تماشای جین هستن خواهرمون)
-ببخشید حالتون خوبه؟
-کی چی من ؟اهن بله
-خندید خب بفرمایید تو
.
.
.
-یوری یه چیزی بگم با دمپایی نمی زنیم؟؟
-بگو
-من عاشق برادرت شدم
کلیلیلیلیلیلیلی سلام بر تو ای زن داداش
-پشماش ریخته
حالا زر زر نکن یه دقیقه
ویو جین:
دختر قشنگ و مهربونی بود فکر کنم عاشقش شدم اما نه این یه حس یه طرفه هست.... بهتره خودم رو با اشپزی سر گرم کنم
-یوریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
-هان چته عربده می زنی
-تو قابلمه ی منو سوزوندی
-جین ببین به خدا من بیشتر از تو می ترسم تا مامان بزار الان مهمون داریم بعدش منو با دمپایی سیاه و کبود کن باشه؟؟
-این شد یه چیزی
بعد شام:
-بیاین جرعت حقیقت
ذهن یوری :بیاین می خوام این کفترای عاشق رو به هم پیوند بدم
-خب سوجین جرعت یا حقیقت؟
-اممممممممم حقیقت
-خب تو از مردی خوشت میاد؟
-لعنت بهت یوری.......
خب اره
جین یکم ناراحت شد
-خب جین حالا جرعت یا حقیقت؟
-جرعت
-برو سوجین رو ببوس
-- چیییییییییییییییییییییییییییی(با هم دیگه)
-ببینید فکر کردین من خرم هان؟؟؟ زود باش جین
جین رفت و یه بوسه روی لبای سوجین کاشت
-من برم دستشویی
بعد از اون کلی بازی کردن وفیلم دیدن
ساعت 2 شب
-خب دیگه من برم
-مواد میزنی ؟؟ الان ساعت 2 برادرم خیابونا خطرناکه امشب پیش من بمون هرچند من جای خالی ندارم باید تو اتاق جین بخوابی
-- یوریییییییییییییییییییییییییییییی (باهم)
-ببین نزار کتک قابلمه ام 2 برابر شه
-من رفتم بخوابم شب خوش
-خب این میمون رفت
-اره خب من کجا بخوابم
-پیش من
-اااااااااااااااااا با باشه
-خجالتی (میزنه رو نوک بینیش)
-چی گفتی؟؟
این دوتا میفتن به جون هم
یوری از لای در اینا رو دید میزنه
..
.
.
.
-ببین نمی تونم اینجا یه آینه ی شفاف و تمیز پیدا کردم
-😑😑
-هان چتهههههههههههههههههههههه؟؟
-هیچی به خدا فقط میگم بیا بریم بیرون
-باشه ولی سریع برمی گردیم؟؟
.
.
.
جین همینجا وایسا دو تا بستنی بگیرم....چی می خوری؟
-یه شکلاتی
-منم همینطورپس دوتا شکلاتی
.
.
.
-به به چه قدر خوشمزه هست
-یه جوری میگی به به انگار تو زندگیت بستنی نخوردی
-میشه کمتر سر من غر بزنی؟؟
-سعی می کنم بریم دیگه خسته شدم
.
.
.
ای وای دیرم شد اینم که خوابیده ولش کن تو راه یه چیزی می خورم
.
.
وای دانشگاه چقدر قشنگه پیش به سوی موفقیت و فراتر از آن
وای تو کلاس فقط پسر هست یعنی فقط 4 تا دختر؟؟
-سلام من پارک سوجین هستم افتخار اشنایی میدید
-او بله حتما من کیم یوری هستم
-می تونم اینجا بشینم؟؟
-بله حتما
از اون روز به بعد یوری و سوجین دوست های خیلی صمیمی شدن
یه روز یوری تصمیم میگیره سوجین رو به خونه اشون دعوت کنه...
-سلام!!!
-سلام!!!!!
-بفرمایید تو
-ممنون
-سلام من برادر یوری کیم سوکجین هستم
-.................(محو تماشای جین هستن خواهرمون)
-ببخشید حالتون خوبه؟
-کی چی من ؟اهن بله
-خندید خب بفرمایید تو
.
.
.
-یوری یه چیزی بگم با دمپایی نمی زنیم؟؟
-بگو
-من عاشق برادرت شدم
کلیلیلیلیلیلیلی سلام بر تو ای زن داداش
-پشماش ریخته
حالا زر زر نکن یه دقیقه
ویو جین:
دختر قشنگ و مهربونی بود فکر کنم عاشقش شدم اما نه این یه حس یه طرفه هست.... بهتره خودم رو با اشپزی سر گرم کنم
-یوریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
-هان چته عربده می زنی
-تو قابلمه ی منو سوزوندی
-جین ببین به خدا من بیشتر از تو می ترسم تا مامان بزار الان مهمون داریم بعدش منو با دمپایی سیاه و کبود کن باشه؟؟
-این شد یه چیزی
بعد شام:
-بیاین جرعت حقیقت
ذهن یوری :بیاین می خوام این کفترای عاشق رو به هم پیوند بدم
-خب سوجین جرعت یا حقیقت؟
-اممممممممم حقیقت
-خب تو از مردی خوشت میاد؟
-لعنت بهت یوری.......
خب اره
جین یکم ناراحت شد
-خب جین حالا جرعت یا حقیقت؟
-جرعت
-برو سوجین رو ببوس
-- چیییییییییییییییییییییییییییی(با هم دیگه)
-ببینید فکر کردین من خرم هان؟؟؟ زود باش جین
جین رفت و یه بوسه روی لبای سوجین کاشت
-من برم دستشویی
بعد از اون کلی بازی کردن وفیلم دیدن
ساعت 2 شب
-خب دیگه من برم
-مواد میزنی ؟؟ الان ساعت 2 برادرم خیابونا خطرناکه امشب پیش من بمون هرچند من جای خالی ندارم باید تو اتاق جین بخوابی
-- یوریییییییییییییییییییییییییییییی (باهم)
-ببین نزار کتک قابلمه ام 2 برابر شه
-من رفتم بخوابم شب خوش
-خب این میمون رفت
-اره خب من کجا بخوابم
-پیش من
-اااااااااااااااااا با باشه
-خجالتی (میزنه رو نوک بینیش)
-چی گفتی؟؟
این دوتا میفتن به جون هم
یوری از لای در اینا رو دید میزنه
..
.
.
.
۴.۷k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.