مافیای جذاب من پارت ۶۲
که با وایسادن ماشین پلیس جلومون با کلی افرادش و اسلحه، متوقف شدیم.
رئیسِ جنی: افسر کیم.....واقعا متاسفم برات!*جدی*
دستگیرمون کردن.
حتی لیسا رو.....با اون شکمش.....
جینا با ما نبود خداروشکر.
به اتاق بازجویی بردنمون...
اعصابم خورد بود. همش انگشتامو میکندم و پامو به زمین میکبوندم.
در باز شد و رئیس اومد داخل.
پرونده رو محکم روی میز پرت کرد.....
رئیس: توضیح!
جنی: توضیح چی رو قربان؟
رئیس: هه.....توضیح چی رو!!؟؟ زمین و زمانو گشتیم وپیدات نکردیم....نه خودت....نه خواهرت! ولی یه عکس رو یه فن منتشر کرد از خواهرت و تونستیم بلاخره روتون بگیریم...
جنی: رئیس من.....
رئیس: تو چی!!؟؟؟.......من از خودم بیشتر بهت اعتماد داشتم!
#لیسا
توی اتاق بازجویی بودم.
لیسا: وای بچه یه دیقه آروم بگیر!*زیرلب*
همون موقع در باز شد و یه دختر جوون اومد تو.
سوجین: سلام.
لیسا: سلام.
سوجون: خانم لالیسا مانوبان.....درست میگم?
لیسا: بله.
سوجون: آااا....خب....شما باردار هستین؟
لیسا: از کجا فهمیدی؟ نکنه شکمم باد کرده به این زودی؟
سوجین: خیر....فقط از ظاهر و رفتار های شما....خیلیخب.... اسم شوهرتون؟
لیسا: جئون جونگکوک....
سوجین: کارشون?
جونگ کوک درکل کارخونه ی اسلحه داره.....ولی برای پوشش اون، به اسم کارخونه ی ساخت قطعات خودرو معروفه....
لیسا: کارخونه دار.
سوجین: چه کارخونهای؟
لیسا: ساخت لوازم و قطعات خودرو های اروپایی..
سوجین: خیلیخب.....
پارت بعدی:
۱۵ لایک
۲۰ کامنت
چون میدونم دیره کم شرط میزارم:))
رئیسِ جنی: افسر کیم.....واقعا متاسفم برات!*جدی*
دستگیرمون کردن.
حتی لیسا رو.....با اون شکمش.....
جینا با ما نبود خداروشکر.
به اتاق بازجویی بردنمون...
اعصابم خورد بود. همش انگشتامو میکندم و پامو به زمین میکبوندم.
در باز شد و رئیس اومد داخل.
پرونده رو محکم روی میز پرت کرد.....
رئیس: توضیح!
جنی: توضیح چی رو قربان؟
رئیس: هه.....توضیح چی رو!!؟؟ زمین و زمانو گشتیم وپیدات نکردیم....نه خودت....نه خواهرت! ولی یه عکس رو یه فن منتشر کرد از خواهرت و تونستیم بلاخره روتون بگیریم...
جنی: رئیس من.....
رئیس: تو چی!!؟؟؟.......من از خودم بیشتر بهت اعتماد داشتم!
#لیسا
توی اتاق بازجویی بودم.
لیسا: وای بچه یه دیقه آروم بگیر!*زیرلب*
همون موقع در باز شد و یه دختر جوون اومد تو.
سوجین: سلام.
لیسا: سلام.
سوجون: خانم لالیسا مانوبان.....درست میگم?
لیسا: بله.
سوجون: آااا....خب....شما باردار هستین؟
لیسا: از کجا فهمیدی؟ نکنه شکمم باد کرده به این زودی؟
سوجین: خیر....فقط از ظاهر و رفتار های شما....خیلیخب.... اسم شوهرتون؟
لیسا: جئون جونگکوک....
سوجین: کارشون?
جونگ کوک درکل کارخونه ی اسلحه داره.....ولی برای پوشش اون، به اسم کارخونه ی ساخت قطعات خودرو معروفه....
لیسا: کارخونه دار.
سوجین: چه کارخونهای؟
لیسا: ساخت لوازم و قطعات خودرو های اروپایی..
سوجین: خیلیخب.....
پارت بعدی:
۱۵ لایک
۲۰ کامنت
چون میدونم دیره کم شرط میزارم:))
۹.۹k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.