ادامه p3
ادامه p3
دیدم که سه تا پسر به یه پسر دیگه حمله میکردن
وای میخواستن کتکش بزنن . رفتم جلو
رایا : یااا سه نفر به یه نفر؟؟؟ منصفانه نیست🙄
پسر ۱ : آخه تو چیکاره ای کوچولو؟😂
پسر ۲ : اره برو خونه عروسک بازیتو بکن😂
رایا : یبار دیگه بگو....
پسر ۳ : ببینم کری؟ گفتیم گمشو خونه ، تو مال این حرفا نیستی
رایا : الان که خش*تک*تو کشیدم سرت میفهمی هستم یا نه😏
به سمتشون حمله کردم
اولیو با یه لگد از اکبر به کبرا تبدیل کردم😂هه چه ضعیف😏 دومیو یه لگد زدم تو صورتش برگشت بهم مشت بزنه که مشتشو گرفتمو پیچوندم بردم رو کمرش ، این بدبخت بیهوش شد سومی رو هم با یه لگد از وسط جرش دادم اخیش چه حالی داد😏
برگشتم سمت پسره
رایا : هوی تو خوبی؟
ویو سوجون
این عو*ضیا بازم اومده بودن دنبال من...دیگه داشتن میرفتن رو مخم....ولی به مامانم قول دادم دیگه دعوا نکنم...اون خودش تو بیمارستانه....دردسر زیاد داره.... دیگه منم بهش اضافه نشم.....
داشتن میومدن بزننم که یه دختره اومد تو دو دقیقه دخل همشون اورد.....چه قویه...و البته خوشگل...آه چی دارم میگم بابا...
دختره : هوی تو خوبی؟
سوجون : اره...چطوری اینکارو کردی؟
دختره : چیکار؟
سوجون : شوخی میکنی؟همین الان جلو چشمم سه تا پسر بزرگتر از خودتو نف*له کردی، بعد میگی چیکار؟
دختره : آهان اون میگی؟ رزمی کارم..
سوجون تو ذهنش : خفنه
دختره : چرا خودت نزدیشون ؟
سوجون : ......مامانم ........
دختره : مامانت چی؟
سوجون : مامانم.....گفته دعوا نکن
دختره : چه پسر خوبی
سوجون : یاااا مسخره میکنی؟؟
دختره : نه بابااا
سوجون تو ذهنش : دوست دارم بیشتر در موردش بدونم
سوجون : هی،اسمت چیه؟
دختره : رایا،کیم رایا
سوجون ویو
برگشت که بره روی کیفش یه اتیکت بود.... دبیرستان یون هی؟
خیلی وقته نرفتم.....ولی دوست دارم بازم ببینمش....
_
اس دو سوجون
لطفا حمایتم کنید❤️
دیدم که سه تا پسر به یه پسر دیگه حمله میکردن
وای میخواستن کتکش بزنن . رفتم جلو
رایا : یااا سه نفر به یه نفر؟؟؟ منصفانه نیست🙄
پسر ۱ : آخه تو چیکاره ای کوچولو؟😂
پسر ۲ : اره برو خونه عروسک بازیتو بکن😂
رایا : یبار دیگه بگو....
پسر ۳ : ببینم کری؟ گفتیم گمشو خونه ، تو مال این حرفا نیستی
رایا : الان که خش*تک*تو کشیدم سرت میفهمی هستم یا نه😏
به سمتشون حمله کردم
اولیو با یه لگد از اکبر به کبرا تبدیل کردم😂هه چه ضعیف😏 دومیو یه لگد زدم تو صورتش برگشت بهم مشت بزنه که مشتشو گرفتمو پیچوندم بردم رو کمرش ، این بدبخت بیهوش شد سومی رو هم با یه لگد از وسط جرش دادم اخیش چه حالی داد😏
برگشتم سمت پسره
رایا : هوی تو خوبی؟
ویو سوجون
این عو*ضیا بازم اومده بودن دنبال من...دیگه داشتن میرفتن رو مخم....ولی به مامانم قول دادم دیگه دعوا نکنم...اون خودش تو بیمارستانه....دردسر زیاد داره.... دیگه منم بهش اضافه نشم.....
داشتن میومدن بزننم که یه دختره اومد تو دو دقیقه دخل همشون اورد.....چه قویه...و البته خوشگل...آه چی دارم میگم بابا...
دختره : هوی تو خوبی؟
سوجون : اره...چطوری اینکارو کردی؟
دختره : چیکار؟
سوجون : شوخی میکنی؟همین الان جلو چشمم سه تا پسر بزرگتر از خودتو نف*له کردی، بعد میگی چیکار؟
دختره : آهان اون میگی؟ رزمی کارم..
سوجون تو ذهنش : خفنه
دختره : چرا خودت نزدیشون ؟
سوجون : ......مامانم ........
دختره : مامانت چی؟
سوجون : مامانم.....گفته دعوا نکن
دختره : چه پسر خوبی
سوجون : یاااا مسخره میکنی؟؟
دختره : نه بابااا
سوجون تو ذهنش : دوست دارم بیشتر در موردش بدونم
سوجون : هی،اسمت چیه؟
دختره : رایا،کیم رایا
سوجون ویو
برگشت که بره روی کیفش یه اتیکت بود.... دبیرستان یون هی؟
خیلی وقته نرفتم.....ولی دوست دارم بازم ببینمش....
_
اس دو سوجون
لطفا حمایتم کنید❤️
۲.۹k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.