p10
p10
_بعد شهر بازی و کارائوکه
رایا : وای خیلی خوب بودددد پایه این بریم یه چیزی بخوریم؟؟
چورونگ : دارم میمیرم از گشنگی
سوآ : هرجا رایا بره منم میرممممم
ته هون : هرجا عشقم بره منم میام
سوجون : هستم
سوهو : باشه
ویو رایا
رفتیم رستوران لی هو ( اسم من درآوردی )
رایا : خب بچه ها چی میخورین؟
سوآ : من دوکبوکی ، با ته هون باهم میخوریم
چورونگ : بیبیمباپ
سوهو : گیمباپ
سوجون : دوکبوکی
رایا : منم دوکبوکی میخورم
_ بعد از خوردن غذا ها
رایا : بچه هاااا بارون گرفت
سوآ : منو ته هونی همیشه چتر همراهمونه
چورونگ : خونه ماهم تو همین کوچس
سوهو : من میرم کتابخونه همین بغل...
سوجون : منم چتر دارم
رایا : همه رفتن.....فک کنم فقط من تک افتادم....
ویو رایا
یهو بارون دیگه رو سر من نیومد....بالا رو نگاه کردم دیدم یه چتر بالا سرمه.....صاحبشم سوجون بود....
سوجون : بیا.....سرما میخوری.....
رایا : مرسی.....
بعدش راه افتادیم ، چتر کوچیک بود واسه همین سوجون یکم خیس شد....سعی کردم تاکسی بگیرم اما همشون پر بودن . رسیدیم دم در خونمون
رایا : مرسی که تا اینجا اومدی.....بیا تو
سوجون : نه...... خواهرم تنهاست
رایا : خواهر داری؟
سوجون : اره.....سال اولیه....اسمش گو وونه....
رایا : دلم میخواد به روز حتما ببینمش.....یروز باهاش بیا اینجا
سوجون : باشه....من دیگه میرم.....عچو (عطسه)
رایا : یااااا.....سرما خوردی....وایسا.....
زنگ زدم به مامانم
رایا : الو مامان
مامان : بله عزیزم؟
رایا : مامان من یکم دیرتر میام....یه کاری پیش اومده...
مامان : باشه.....مشکلی پیش اومده؟
رایا : نه نه چیزی نیست فقط خواستم بگم تا نگران نشی
مامان : اوکی مواظب خودت باش خدافظ
رایا : اوکی بای
_قطع کرد
رایا : یالا راه بیوفته با موتور من میریم
سوجون : وایسا وایسا کجا؟
رایا : خونتون ، مریض شدی خواهرتم که سال اولیه کاری از دستش بر نمیاد گفتی تو خونه تنهاست پس کس دیگه ای هم نیست که ازت مراقبت کنه پس راه بیوفت تا وقتی خوب شب ازت مراقبت میکنم
سوجون : یاااا نیازی نیست
رایا : نشنیدم....دارم راه میوفتماااا....بدو
سوجون : ایش.....( و رفت سوار شد )
تو راه حدود ۷-۶ بار دیگه هم عطسه کرد
رسیدیم خونه
سوجون : گو وونا برگشتم.......مهمون داریم....
گو وون : اوپا چرا دیر اومدی؟...وای اون دوستته؟
رایا : سلام من رایا ام ، کیم رایا ، دوست برادرت
گو وون : خوشبختم ، میدونستی خیلی خوشگلی؟
رایا : م....مرسی....توهم همینطور☺️
گو وون : نه بابا کجام خوشگله؟ خیلیم زشتم😒
رایا : یاااا اینو دیگه نگیا همه تو دنیا زیبایی های خودشونو دارن همونجور که هستی خودتو دوست داشته باش تو عالی هستی
سوجون : یااا من دارم یخ میزنم اگه حرفاتون تموم شد بریم تو
رایا : ببخشید
خب خب خب جناب هان سوجون اتاقت کجاست؟
سوجون : به اتاقم چیکار داری ؟
_بعد شهر بازی و کارائوکه
رایا : وای خیلی خوب بودددد پایه این بریم یه چیزی بخوریم؟؟
چورونگ : دارم میمیرم از گشنگی
سوآ : هرجا رایا بره منم میرممممم
ته هون : هرجا عشقم بره منم میام
سوجون : هستم
سوهو : باشه
ویو رایا
رفتیم رستوران لی هو ( اسم من درآوردی )
رایا : خب بچه ها چی میخورین؟
سوآ : من دوکبوکی ، با ته هون باهم میخوریم
چورونگ : بیبیمباپ
سوهو : گیمباپ
سوجون : دوکبوکی
رایا : منم دوکبوکی میخورم
_ بعد از خوردن غذا ها
رایا : بچه هاااا بارون گرفت
سوآ : منو ته هونی همیشه چتر همراهمونه
چورونگ : خونه ماهم تو همین کوچس
سوهو : من میرم کتابخونه همین بغل...
سوجون : منم چتر دارم
رایا : همه رفتن.....فک کنم فقط من تک افتادم....
ویو رایا
یهو بارون دیگه رو سر من نیومد....بالا رو نگاه کردم دیدم یه چتر بالا سرمه.....صاحبشم سوجون بود....
سوجون : بیا.....سرما میخوری.....
رایا : مرسی.....
بعدش راه افتادیم ، چتر کوچیک بود واسه همین سوجون یکم خیس شد....سعی کردم تاکسی بگیرم اما همشون پر بودن . رسیدیم دم در خونمون
رایا : مرسی که تا اینجا اومدی.....بیا تو
سوجون : نه...... خواهرم تنهاست
رایا : خواهر داری؟
سوجون : اره.....سال اولیه....اسمش گو وونه....
رایا : دلم میخواد به روز حتما ببینمش.....یروز باهاش بیا اینجا
سوجون : باشه....من دیگه میرم.....عچو (عطسه)
رایا : یااااا.....سرما خوردی....وایسا.....
زنگ زدم به مامانم
رایا : الو مامان
مامان : بله عزیزم؟
رایا : مامان من یکم دیرتر میام....یه کاری پیش اومده...
مامان : باشه.....مشکلی پیش اومده؟
رایا : نه نه چیزی نیست فقط خواستم بگم تا نگران نشی
مامان : اوکی مواظب خودت باش خدافظ
رایا : اوکی بای
_قطع کرد
رایا : یالا راه بیوفته با موتور من میریم
سوجون : وایسا وایسا کجا؟
رایا : خونتون ، مریض شدی خواهرتم که سال اولیه کاری از دستش بر نمیاد گفتی تو خونه تنهاست پس کس دیگه ای هم نیست که ازت مراقبت کنه پس راه بیوفت تا وقتی خوب شب ازت مراقبت میکنم
سوجون : یاااا نیازی نیست
رایا : نشنیدم....دارم راه میوفتماااا....بدو
سوجون : ایش.....( و رفت سوار شد )
تو راه حدود ۷-۶ بار دیگه هم عطسه کرد
رسیدیم خونه
سوجون : گو وونا برگشتم.......مهمون داریم....
گو وون : اوپا چرا دیر اومدی؟...وای اون دوستته؟
رایا : سلام من رایا ام ، کیم رایا ، دوست برادرت
گو وون : خوشبختم ، میدونستی خیلی خوشگلی؟
رایا : م....مرسی....توهم همینطور☺️
گو وون : نه بابا کجام خوشگله؟ خیلیم زشتم😒
رایا : یاااا اینو دیگه نگیا همه تو دنیا زیبایی های خودشونو دارن همونجور که هستی خودتو دوست داشته باش تو عالی هستی
سوجون : یااا من دارم یخ میزنم اگه حرفاتون تموم شد بریم تو
رایا : ببخشید
خب خب خب جناب هان سوجون اتاقت کجاست؟
سوجون : به اتاقم چیکار داری ؟
۳.۱k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.