💜 💜 💜 💜
💜 💜 💜 💜
عشـــــــق....
پارت 146
مهرداد:
زنگ زدم ومنتظر موندم ساسان در رو باز کرد وپرید تو بغلم با لبخند بوسیدمش وگفتم : مامانت هست عزیزم
ساسان با ذوق گفت : نه عمو رفت برام بستنی بخره
- بیا اینجا ببینم
دستشو گرفتم وباهم رفتیم تو خونه نشستم رو مبل وکنار خودم نشوندمش وگفتم : بابات اومده دیدنت
ساسان : آره عمو با مامانم دعوا کرد مامانم گریه کرد ولی بعدش بابا باهاش مهربون شد
- بیا عمو اینا رو برای تو گرفتم
نایلون خوراکی هاش دادم دستش که گرفت ورفت رو یه مبل نشست ومشغول خوردن ش شماره ای رو گرفتم رویا جواب داد وگفت : الو مهرداد
- خونه ام بیا
رویا : خونه ای خودت ؟
- نه پیش ساسانم چرا تنهاش می زاری
رویا : رسیدم رفتم براش بستنی بخرم
گوشی رو قطع کردم چند دقیقه بعد رویا اومد وبا دیدنم متعجب گفت : چی شد اومدی اینجا
- اومدم اینو بدم وبرم ...
برگه رو گذاشتم رو میز وگفتم : تاریخش تموم شده رویا من فقط می خواستم خطای ناکرده رو جبران کنم اگه ازم بدی دیدی یا باعث دلخوری ات شدم ببخشم نمی خواستم ناراحت بشی یا این وسط احساسی به وجود بیاد
رویا واسه ام قهوه آورد وگفت : می دونم مهرداد تو خیلی کمکم کردی....بهروز دیروزاینجا بود
- ساسان گفته
رویا نشست رو به روم وگفت : حالت خوب نیست ؟
- خوبم
رویا : یکم قهوه بخور
- بهروز اومد چیکار رویا امیدوارم ...
لبخندی زدحرفمو برید وگفت: آره امیدوار باش مهردادمشاوره وحرفات خیلی خوب بود دیروز خودشو خالی کرد کلی حرف بارم کرد منم گریه کردم بعدم گفت بخاطر ساسان بخاطر عشقش دوباره از نوع شروع می کنیم
- خیلی خوبه رویا خوشحالم برات
برگه سیغه نامه رو برداشت ولبخندی زدوگفت: مهرداداون پول رو بهت برمی گردونیم بهروز کارش رو باهاش راه انداخته ممنون مهرداد
بلند شدم وگفتم : خوبه خوشحالم برات من میرم دیگه
بلند شدوگفت : شماره ات رو دارم مهرداد بهت زنگ می زنم وپول ات رو پس میدیم
- مهم نیست رویا هروقت مشکلتون حل شد اونوقت پس بدین از نوع شروع کنید از خواسته هات کوتاه بیا بخاطر ساسان
ساسان رو بوسیدم از رویا خداحافظی کردم وبرگشتم خونه
عشـــــــق....
پارت 146
مهرداد:
زنگ زدم ومنتظر موندم ساسان در رو باز کرد وپرید تو بغلم با لبخند بوسیدمش وگفتم : مامانت هست عزیزم
ساسان با ذوق گفت : نه عمو رفت برام بستنی بخره
- بیا اینجا ببینم
دستشو گرفتم وباهم رفتیم تو خونه نشستم رو مبل وکنار خودم نشوندمش وگفتم : بابات اومده دیدنت
ساسان : آره عمو با مامانم دعوا کرد مامانم گریه کرد ولی بعدش بابا باهاش مهربون شد
- بیا عمو اینا رو برای تو گرفتم
نایلون خوراکی هاش دادم دستش که گرفت ورفت رو یه مبل نشست ومشغول خوردن ش شماره ای رو گرفتم رویا جواب داد وگفت : الو مهرداد
- خونه ام بیا
رویا : خونه ای خودت ؟
- نه پیش ساسانم چرا تنهاش می زاری
رویا : رسیدم رفتم براش بستنی بخرم
گوشی رو قطع کردم چند دقیقه بعد رویا اومد وبا دیدنم متعجب گفت : چی شد اومدی اینجا
- اومدم اینو بدم وبرم ...
برگه رو گذاشتم رو میز وگفتم : تاریخش تموم شده رویا من فقط می خواستم خطای ناکرده رو جبران کنم اگه ازم بدی دیدی یا باعث دلخوری ات شدم ببخشم نمی خواستم ناراحت بشی یا این وسط احساسی به وجود بیاد
رویا واسه ام قهوه آورد وگفت : می دونم مهرداد تو خیلی کمکم کردی....بهروز دیروزاینجا بود
- ساسان گفته
رویا نشست رو به روم وگفت : حالت خوب نیست ؟
- خوبم
رویا : یکم قهوه بخور
- بهروز اومد چیکار رویا امیدوارم ...
لبخندی زدحرفمو برید وگفت: آره امیدوار باش مهردادمشاوره وحرفات خیلی خوب بود دیروز خودشو خالی کرد کلی حرف بارم کرد منم گریه کردم بعدم گفت بخاطر ساسان بخاطر عشقش دوباره از نوع شروع می کنیم
- خیلی خوبه رویا خوشحالم برات
برگه سیغه نامه رو برداشت ولبخندی زدوگفت: مهرداداون پول رو بهت برمی گردونیم بهروز کارش رو باهاش راه انداخته ممنون مهرداد
بلند شدم وگفتم : خوبه خوشحالم برات من میرم دیگه
بلند شدوگفت : شماره ات رو دارم مهرداد بهت زنگ می زنم وپول ات رو پس میدیم
- مهم نیست رویا هروقت مشکلتون حل شد اونوقت پس بدین از نوع شروع کنید از خواسته هات کوتاه بیا بخاطر ساسان
ساسان رو بوسیدم از رویا خداحافظی کردم وبرگشتم خونه
۵۰.۷k
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.