عاشقان زندگی ۲
ادااامه می دم
ات ویو
بعد جنگل رفتم خونه من تازه به خونه ی دختر عموم و همسرش که شاهزاده یونگی هستش اومدم و می خوام اینجا بمونم تا از دختر عموم که مریض شده نگهداری کنم
فلش بک خونه
ات:سلام من اومدمممممم
لارا دختر عمو: خوش اومدی ات کی رسیدی
ات:یک ساعت پیش
لارا :پس چرا انقدر دیر اومدی
ات:اخه یکی داشت جنگل رو بلند برای بقیه تعریف می کرد منم رفتم یه سر زدم
لارا: خندید و گفت حواستو بیشتر جمع کن بچه
ات:چشممممم
لارا :حالا برو اتاقت یونگی مهمون داره
ات:بازم چشممم
رفتم حیاط سریع می دویدم که فضولیم گل کرد و رفتم ببینم مهمون مهمون که می گن کیه بعد رفتم از پنجره دید بزنم که یهو یکی از اونا من رو دید و گفت
جیمین:هییییی تو چرا نگاه می کنی
سریع فرار کردم که اونم افتاد دنبالم منم رفتم اتاق که دیدم اون وایستاد و رفت در یه اتاق دیگه رو نگاه کرد منم از فرصت استفاده کردم که فرار کنم که دیدم اتاقی که داره دید می زنه توش خدمتکارم که خیلی باهاش دوستم داره لباس عوض می کنه سریع داد زدم
ات: هییییییز تو داری چه غلطیییی می کنییییی
جیمین:یاااا تو رو پیدا کردم
منم رفتم از موهای اون پسر گرفتم و کشیدم که اونم موهام رو گرفت جیغ زدم و سفت تر موهاش رو گرفتم اونم سفت تر گرفت و گل آویز شدیم
جیمین:هی می دونی من کیم
ات:تو دیگه کی هستس
جیمین:من شاهزاده هستم
ات:فکر کردی چون شاهزداه ای می تونی مردم رو دید بزنییییی
جیمین:من نمی خواستم دید بزنم فکر کردم تو اون اتاقی به خاطر همون نگاه کردم تو چرا نگاه کردی
ات:من هول شدم و یه چک زدم تو گوشش و گفتم تو چه به خوای چه نخوای دیدی من من فقط میخواستم ببینم که هست کی نیست همین
جیمین عصبی شد و داد زد:چه غلطی کردییی
که همه ی شاهزاده ها بیرون اومدن
یونگی گفت:اینجا چه خبره جیمین چرا صورتت کبوده هااااا
من خجالت کشیدم و سرم رو انداختم پایین که با صدای اشنا سرم رو بالا گرفتم
کوک:هی ات تویی
ات تو ذهنش : مطمعنم اعدامم می کنن چون هم توصورت پسره زدم هم با اون یکی پسره بد حرف زدم که
اینم پارت ۲
ات ویو
بعد جنگل رفتم خونه من تازه به خونه ی دختر عموم و همسرش که شاهزاده یونگی هستش اومدم و می خوام اینجا بمونم تا از دختر عموم که مریض شده نگهداری کنم
فلش بک خونه
ات:سلام من اومدمممممم
لارا دختر عمو: خوش اومدی ات کی رسیدی
ات:یک ساعت پیش
لارا :پس چرا انقدر دیر اومدی
ات:اخه یکی داشت جنگل رو بلند برای بقیه تعریف می کرد منم رفتم یه سر زدم
لارا: خندید و گفت حواستو بیشتر جمع کن بچه
ات:چشممممم
لارا :حالا برو اتاقت یونگی مهمون داره
ات:بازم چشممم
رفتم حیاط سریع می دویدم که فضولیم گل کرد و رفتم ببینم مهمون مهمون که می گن کیه بعد رفتم از پنجره دید بزنم که یهو یکی از اونا من رو دید و گفت
جیمین:هییییی تو چرا نگاه می کنی
سریع فرار کردم که اونم افتاد دنبالم منم رفتم اتاق که دیدم اون وایستاد و رفت در یه اتاق دیگه رو نگاه کرد منم از فرصت استفاده کردم که فرار کنم که دیدم اتاقی که داره دید می زنه توش خدمتکارم که خیلی باهاش دوستم داره لباس عوض می کنه سریع داد زدم
ات: هییییییز تو داری چه غلطیییی می کنییییی
جیمین:یاااا تو رو پیدا کردم
منم رفتم از موهای اون پسر گرفتم و کشیدم که اونم موهام رو گرفت جیغ زدم و سفت تر موهاش رو گرفتم اونم سفت تر گرفت و گل آویز شدیم
جیمین:هی می دونی من کیم
ات:تو دیگه کی هستس
جیمین:من شاهزاده هستم
ات:فکر کردی چون شاهزداه ای می تونی مردم رو دید بزنییییی
جیمین:من نمی خواستم دید بزنم فکر کردم تو اون اتاقی به خاطر همون نگاه کردم تو چرا نگاه کردی
ات:من هول شدم و یه چک زدم تو گوشش و گفتم تو چه به خوای چه نخوای دیدی من من فقط میخواستم ببینم که هست کی نیست همین
جیمین عصبی شد و داد زد:چه غلطی کردییی
که همه ی شاهزاده ها بیرون اومدن
یونگی گفت:اینجا چه خبره جیمین چرا صورتت کبوده هااااا
من خجالت کشیدم و سرم رو انداختم پایین که با صدای اشنا سرم رو بالا گرفتم
کوک:هی ات تویی
ات تو ذهنش : مطمعنم اعدامم می کنن چون هم توصورت پسره زدم هم با اون یکی پسره بد حرف زدم که
اینم پارت ۲
۳.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.