رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت:۸۷
وسایلارو گذاشتم سرجاشون تو پلاستیک
گذاشتمش روی تخت
ارمیا:اراد برگرد زخمامو ضد عفونی کنم
لباسمو در اوردم
ارمیا شروع کرد زخمامو ضد عفونی کردن
اوفففف خیلی میسوخت
وقتی کارش تموم شد
زخمامو بست
لباسمو تنم کردن به رزا نگاه کردم
دلم طاقت نمیاره کتک بخوره
پس من بی غیرت چجوری اون همه تو خونه زدمش
با یاد کارایی که کردن دلم گرفت
موهاشو ناز کردم
پیشونیشو ب*و*سیدم
ولی بیدار نمیشد
دستم خورد به دستش
خون تو رگام یخ زد
چرا بدنش انقدر داغههههخخ
من:رزا رزاا رزا پاشو
ارمیا:چی شده
من:داغه بدنش
ارمیا دستشو گذاشت رو پیشونیش که رنگ از صورتش پرید
ارمیا:چرا انقدر داغه
من با نگرانی گفتم
من:نمیدونم
ل*ب*انو گذاشتم رو پیشونیش
من:رزاا تو رو خدا چشماتو باز کن جون ارادت
یهو در باز شدو ارسن ریحانخ درحالی که با صورت خونی تو بغل ارسن بود اومد تو اتاق
~~~ارمیا~~~
ارسن:بیا عشقتو تحویل بگیر
با پاهای لرزون رفتم سمتش دیدم دور چشم ریحانه کبوده پیشونیش زخم گوشه لبش که وحشتناک زخمشده بود
تو بغلم گرفتمش چشمای تیله ایش بسته بود
چکار کردن باهات
با چشمای سرخ سده به ارسن نگاه کردم
من:چرا اینکارو باهاش کردی
ارسن:زیادی جیغ میکشیدو اسمتو صدا میزد منم اول صداشو خفه کردم بعد جای تو زدمش خودش گفت جورتو میکشه
امگان نداره نه نه نه نه نه
ریحانرو گذاشتم رو زمین رفتم طرف ارسن یه موشت زدم تو چشمش
اراد اومد جلومو گرفت که اگ نمیگرفت کشته بودمش
عربده میزدم
من:کثافت بی لیاقت ببین با صورت مثل ماهش چکار کردی به روز سیاه میشونمت ارسن ببین کی گفتم
ارسن در حالی که دستش به چشمش بود از اونجا رفت بیرون
اراد و هول دادم رفتم کنار ریحانم
دیدم خونریزی داره
من:ا..اراد پلاستیکو بیار بدو خونریزی داره
اراد پلاستیکو داد به من
تند در بتادینو باز کردم ریختم رو پنبه اول خونای صورتشو پاک کردم بعد زخماشو ضدعفونی کردم که نالش بلند شد
من:جانم جانم عشقم اخه من احمق ارزششو داشتم که با خودت همچین کاری کردی دورت بگردم
زخماشو پاک کردم
بلندش کردم بردمش گوشه ی دیوار تو بغلم گذاشتمش موهاشو ناز میکردم که چشماشو باز کرد
من:دور اون چشمات بگردم که منو جادو کردن زندگیم دنیام
ریحانه:ارمیا
گونمو گذاشتم رو پیشونیش
من:جون ارمیا عمر ارمیا به فدات گلم
در باز شد و احمد و عمران اومدن تو
احمد:ارمیا و ریحانه پاشین بیاین بیرون
من:برا چی
احمد:حرف نباشه
ریحانه خواست از بغلم بیاد بیرون که محکم تر گرفتمش همونجور که تو بغلم بود رفتیم بیردن به ریحانه نگاه کردم که جشماش بیحال بود
من:ما رو کجا میبرین
احمد:اقا دستور دادن شماها رو جدا کنم
ریحانرو محکم تو بغلم گرفتمش
زیر لب گفتم
من:چه بهتر
پارت:۸۷
وسایلارو گذاشتم سرجاشون تو پلاستیک
گذاشتمش روی تخت
ارمیا:اراد برگرد زخمامو ضد عفونی کنم
لباسمو در اوردم
ارمیا شروع کرد زخمامو ضد عفونی کردن
اوفففف خیلی میسوخت
وقتی کارش تموم شد
زخمامو بست
لباسمو تنم کردن به رزا نگاه کردم
دلم طاقت نمیاره کتک بخوره
پس من بی غیرت چجوری اون همه تو خونه زدمش
با یاد کارایی که کردن دلم گرفت
موهاشو ناز کردم
پیشونیشو ب*و*سیدم
ولی بیدار نمیشد
دستم خورد به دستش
خون تو رگام یخ زد
چرا بدنش انقدر داغههههخخ
من:رزا رزاا رزا پاشو
ارمیا:چی شده
من:داغه بدنش
ارمیا دستشو گذاشت رو پیشونیش که رنگ از صورتش پرید
ارمیا:چرا انقدر داغه
من با نگرانی گفتم
من:نمیدونم
ل*ب*انو گذاشتم رو پیشونیش
من:رزاا تو رو خدا چشماتو باز کن جون ارادت
یهو در باز شدو ارسن ریحانخ درحالی که با صورت خونی تو بغل ارسن بود اومد تو اتاق
~~~ارمیا~~~
ارسن:بیا عشقتو تحویل بگیر
با پاهای لرزون رفتم سمتش دیدم دور چشم ریحانه کبوده پیشونیش زخم گوشه لبش که وحشتناک زخمشده بود
تو بغلم گرفتمش چشمای تیله ایش بسته بود
چکار کردن باهات
با چشمای سرخ سده به ارسن نگاه کردم
من:چرا اینکارو باهاش کردی
ارسن:زیادی جیغ میکشیدو اسمتو صدا میزد منم اول صداشو خفه کردم بعد جای تو زدمش خودش گفت جورتو میکشه
امگان نداره نه نه نه نه نه
ریحانرو گذاشتم رو زمین رفتم طرف ارسن یه موشت زدم تو چشمش
اراد اومد جلومو گرفت که اگ نمیگرفت کشته بودمش
عربده میزدم
من:کثافت بی لیاقت ببین با صورت مثل ماهش چکار کردی به روز سیاه میشونمت ارسن ببین کی گفتم
ارسن در حالی که دستش به چشمش بود از اونجا رفت بیرون
اراد و هول دادم رفتم کنار ریحانم
دیدم خونریزی داره
من:ا..اراد پلاستیکو بیار بدو خونریزی داره
اراد پلاستیکو داد به من
تند در بتادینو باز کردم ریختم رو پنبه اول خونای صورتشو پاک کردم بعد زخماشو ضدعفونی کردم که نالش بلند شد
من:جانم جانم عشقم اخه من احمق ارزششو داشتم که با خودت همچین کاری کردی دورت بگردم
زخماشو پاک کردم
بلندش کردم بردمش گوشه ی دیوار تو بغلم گذاشتمش موهاشو ناز میکردم که چشماشو باز کرد
من:دور اون چشمات بگردم که منو جادو کردن زندگیم دنیام
ریحانه:ارمیا
گونمو گذاشتم رو پیشونیش
من:جون ارمیا عمر ارمیا به فدات گلم
در باز شد و احمد و عمران اومدن تو
احمد:ارمیا و ریحانه پاشین بیاین بیرون
من:برا چی
احمد:حرف نباشه
ریحانه خواست از بغلم بیاد بیرون که محکم تر گرفتمش همونجور که تو بغلم بود رفتیم بیردن به ریحانه نگاه کردم که جشماش بیحال بود
من:ما رو کجا میبرین
احمد:اقا دستور دادن شماها رو جدا کنم
ریحانرو محکم تو بغلم گرفتمش
زیر لب گفتم
من:چه بهتر
۳۶.۳k
۰۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.