پارت شانزدهم
#پارت شانزدهم
رُز:
نگاهی به امیر حسین انداختم لبخند زد وگفت : مشکلی داری ؟!
قرار بود امروز باهم بریم خرید وجواب آزمایشاتم بگیریم نگاهی به ماشین خوشگل مشکی اش انداختم وسوار شدم اونم نشست پشت فرمون یه بوی عطر خوب خنکی تو ماشینش بود که ناخوداگاه باعث لبخندم شد
ماشین راه افتاد فضای داخل ماشین خنک بود اونم بخاطر اینکه ماشین خاموش نکرده بود چه با ملاحضه
امیر حسین : برنامه هارو بگم برات یا بهت گفتن ؟!
- نمی دونم بهم نگفتن
لبخندی زد ونگام کردوگفت : اول میرم نمایشگاه خودمون اگرم دوست نداشته باشی میریم یه جای دیگه واسه وسایل خونه
منظورم مبلمان
- هر جا خودت میری بریم محل کار شما
امیر حسین : بعدم می ریم واسه خرید آینه وشمدون وسفارشات سفره عقد بعدم مدارک لازم رو ببرم دفتر خونه دوست بابا که اماده بشن
- همه ای این کارا رو امروز انجام بدیم ؟!
امیر حسین : زیاد وقت نداریم فقط هفت روز
- وای
امیر حسین : ولی کاریت نباشه همه چیز رو برنامه ریزیه
برگشت واز صندلی پشت یه دست گل بزرگ رُز قرمز درآوردوگذاشت رو پاهام
- چقدر گل!!!
امیر حسین : مثله تو .
سرمو انداختم پایین گونه هام داغ شده بود دستی به گل ها کشیدم
از پشت دوباره یه بسته در آورد وگذاشت رو گل ها
- چی هست
لبخند زدوگفت : یه چیز قشنگ
در جعبه روباز کردم یه عروسک کوچیک خوشگل بود یه عطر به رنگ قرمز که روش نوشته بودLOVERDOSE یه کاغذم بود بازش کردم ومتعجب نگاه کردم
امیر حسین : جواب آزمایشمون مثبت بود بدون هیچ مشکلی
لبخند زدم
امیر حسین : یکی از اون شکلات ها رو باز می کنی
تو جعبه چندتا شکلات بود یکیشو باز کردم .
امیر حسین : شیرینیه دیگه بخور
یه گاز به شکلات زدم وگفتم : خیلی قشنگ ان
با همون لبخندی که از صورتش کنار نمی رفت گفت : لبخند تو قشنگترشون می کنه
لبخندزدم دستمو گرفت وبرد بالا ونصف شکلاتی که تو دستم بود رو به دندون گرفت وخورد بعدم پشت دستمو بوسید وبه دستم نگاه کردولبخند زد
دستمو کشیدم برگشت نگام کرد خودم رو زدم کوچه علی چپ
رُز:
نگاهی به امیر حسین انداختم لبخند زد وگفت : مشکلی داری ؟!
قرار بود امروز باهم بریم خرید وجواب آزمایشاتم بگیریم نگاهی به ماشین خوشگل مشکی اش انداختم وسوار شدم اونم نشست پشت فرمون یه بوی عطر خوب خنکی تو ماشینش بود که ناخوداگاه باعث لبخندم شد
ماشین راه افتاد فضای داخل ماشین خنک بود اونم بخاطر اینکه ماشین خاموش نکرده بود چه با ملاحضه
امیر حسین : برنامه هارو بگم برات یا بهت گفتن ؟!
- نمی دونم بهم نگفتن
لبخندی زد ونگام کردوگفت : اول میرم نمایشگاه خودمون اگرم دوست نداشته باشی میریم یه جای دیگه واسه وسایل خونه
منظورم مبلمان
- هر جا خودت میری بریم محل کار شما
امیر حسین : بعدم می ریم واسه خرید آینه وشمدون وسفارشات سفره عقد بعدم مدارک لازم رو ببرم دفتر خونه دوست بابا که اماده بشن
- همه ای این کارا رو امروز انجام بدیم ؟!
امیر حسین : زیاد وقت نداریم فقط هفت روز
- وای
امیر حسین : ولی کاریت نباشه همه چیز رو برنامه ریزیه
برگشت واز صندلی پشت یه دست گل بزرگ رُز قرمز درآوردوگذاشت رو پاهام
- چقدر گل!!!
امیر حسین : مثله تو .
سرمو انداختم پایین گونه هام داغ شده بود دستی به گل ها کشیدم
از پشت دوباره یه بسته در آورد وگذاشت رو گل ها
- چی هست
لبخند زدوگفت : یه چیز قشنگ
در جعبه روباز کردم یه عروسک کوچیک خوشگل بود یه عطر به رنگ قرمز که روش نوشته بودLOVERDOSE یه کاغذم بود بازش کردم ومتعجب نگاه کردم
امیر حسین : جواب آزمایشمون مثبت بود بدون هیچ مشکلی
لبخند زدم
امیر حسین : یکی از اون شکلات ها رو باز می کنی
تو جعبه چندتا شکلات بود یکیشو باز کردم .
امیر حسین : شیرینیه دیگه بخور
یه گاز به شکلات زدم وگفتم : خیلی قشنگ ان
با همون لبخندی که از صورتش کنار نمی رفت گفت : لبخند تو قشنگترشون می کنه
لبخندزدم دستمو گرفت وبرد بالا ونصف شکلاتی که تو دستم بود رو به دندون گرفت وخورد بعدم پشت دستمو بوسید وبه دستم نگاه کردولبخند زد
دستمو کشیدم برگشت نگام کرد خودم رو زدم کوچه علی چپ
۸.۲k
۰۱ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.